Thursday, August 26, 2004

پهلوان

سحر گاه که به بلاغ اسپوتیه وارد شدم ، بدیدم که همشیره زاده ابوی بنده شبیه دستخطی که بنده قصد نگاردن آن را داشتم در بلاغ مرقوم کرده و مرا زینگونه ساخت تا شرح مطلب خود بگونه ای دگر دهم .
و آن این بود که خواستم سخن گویم از آن رستم تحت XP ، آن پهلوان بلند مرتبه که قویترین رجل عالم خواندندش و وصف نبردش با دیگر رقبا . که هیچ یک نتوانستندی رسید به غباری که از پایش خیزد و وزنه ای که از دستش آویزد!
دی که با دوستان و رفیقان گرمابه و گلستان به تماشای این رقابت بس نفس گیر پرداختم ، بدیدم که حریفان به ترتیب ازونه انتخابی حاضر شدند و هیچ خبری نبود از حا ج حسین وبسی در شگفتی فرو رفتیم که چونان وزنه ای خواهد زد این حاج حسین و نکند غرور بر او چیره گشته و وزنه ای بسی گران قصد فرازکردن دارد. و بگویم از رقبا که وزنه های خود برآورده و نیاورده از گود برفتند و تنی چند از آنان قبل از رقابت ، خود را به دواهای نیرو فزون بستی و دامن خود ریختی و شرمشان شد از حضور در گود و بعضِ دگر سنگهای گرانتر از حدود خود قصد افراشتن کردی و در زیر آن به نواختن "ز" مشغول شدندی و خود را مصدوم کردی و بگونه ای دگر دامن خود به آب دادی! و دیگران به سنگهای کوچکتر قناعت کردی و دامن خود نریختی و دل خوش کردی به راکورد خود! و سپس نوبت رسید به پهلوان نامدار ، شیر کارزار ، نواده رستم دستان ، قلندر قلدران ، دارنده فضل و رهین منت ابوالفضل . که چون به گود وارد شد مردمان به هلهله و شادی بپرداختی و شاد گشتندی از حضورش! و او سنگی قصد کرد به غایت سنگین ، عنقریب هفتاد من، و بسان هر بار ذکر "یا ابوالفضل " خود زمزمه کردی و آن وزنه را بسان خوردن آبی در یک ضرب بر افراشت و عجبا که در همان حال که وزنه بر سر برده بود ندای مردمان لبیک گفتی و مورد مرحمت قرار دادی آنها را.
و در حرکت "بردار و پرتاب " نیز سنگیترینِ وزنه ها که عنقریب نود من بود قصد کردی و باز ذکر خود بگفتی و وزنه را چونان بسر برد گویی این وزنه نبود بل گونی برنج بوَد!
و بعد اتمام نبرد ، ناظرین از او تست داپنیج گرفتندی و ندانستندی که این حاج حسین از قماش آنان که با بستن داروی نیرو فزون به شکم ، نبرد ناجوانمردانه می کنند نیست ، بل ، نیرو گیرد از کسانی که سرور عالمند و قوای ماورالطبیعه ، ماورای هر داپبینج و چیز دگر بود و ندانند که آن ابوالفضل که او می خواندش کیست و هنرش چیست ور نه زمان و ثروت خود صرف آزمودنش نمی کردند.
و تو ای فرزند ! بدان هر که خواست به طریقی از طرق ناجوانمردانه نبرد کند ، خداوند عالم او را ذلیل کنندش و دامنش بریزد و انگشت نمای خلق کوچه و بازار کندش! و هرکه با اولیای الله باشد و ذکر آنان گوید و هر دم از آنان مدد جوید ، پروردگار محنا کنادش و پیروز گردانش و عزیز کندش نزد عوام و آنچه او خواهد فزونتر دهدش چنانکه همین حاج حسین ابتدا برنده نبرد بشد و سپس بشکاند راکوردی را که مانده بود از خود او در این گونه نبرد!



No comments: