Tuesday, February 27, 2007

نا گفته هایی در مورد فرار شهرام

شهرام: حالت خوبه؟
مأمور: ها؟

شهرام: اِ، اون كلاغه رو.
مأمور: كدوم كلاغه؟ ... اِ، اين كجا رفت؟

کپی رایت : اینو یکی از دوستان آف لاین گذاشت یه ربع خندیدم، گفتم واسه شمام بگذارم.

Sunday, February 25, 2007

Who cares?!


پیش نوشت: این "تو"یی که مخاطب این نوشته است هویت خاصی ندارد، یعنی داردها. اما یک طور دیگر. مثلاً جنسیتش معلوم نیست، سنش هم. اما هیچ وقت هم سنم نبوده. می‌دانی که، هم‌سن دوست ندارم. مخاطبش می‌تواند هر کدام از شما باشید و یا هیچ‌کدامتان. راستش خودم هم نمی‌دانم... شاید هم اصلاً خودم باشم!
*
نمی‌دانم چطور شروع کنم. نمی‌دانی چند بار شروع کرده‌ام و تمام نکرده‌ام. نمی‌دانی چند بار نوشته‌ام و پاره کرده‌ام، در ذهنم، آخر این همه روی ورق جا نمی‌شود که. نمی‌دانم چطور بنویسم که بفهمی چه می‌گویم؟ که بدانی احساسم چیست؟ که بدانی دلتنگیم از کجاست؟ دقیقاً همان شکلی که هست. خودِ خودش.
اصلاً مرا چه به نامه نوشتن... آن هم برای تو.

آن روز هم یک اتفاق مرا به آنجا کشاند، به کل فراموشش کرده بودم. حرف زدنِ احساسم را می‌گویم. در همان دِرَفت‌های کذایی. اصلاً کار دیگری داشتم که چشمم بهشان افتاد. آخر می‌دانی که، مالِ بیشتر از یک سال پیش است. احساسم چه فریادی زده بود. چه خودی نشان داده بود. مخاطبش دیگر مهم نیست. خودش مهم است. به یاد ندارم انقدر بی‌پرده حتی با خودم حرف زده باشم. فکر کنم جنبه‌اش را ندارم.
یادم آمد من هم می‌توانم از احساسم بگویم... یا شاید هم می‌توانستم.
از وقتی به یاد دارم صدای احساسم قبل از آن که شنیده شود در گلو خفه شده است. پرده‌ی منطق یا عقل یا هر مزخرفی که اسمش را بگذاری همیشه طوری رویش را پوشانده است که صدای اعتراضش را حتی خودم هم نمی‌توانم بشنوم.
اصلاً کاری کن. من دیگر چیزی نمی‌نویسم، تو هم بیا و همان‌ها را بخوان.
....
اما نه
جرأتش را ندارم...
اصلاً بیخیال.
مرا چه به نامه نوشتن
آن هم برای تو

پ.ن: بازی از اول. من می‌شوم همان دختر منطقیِ سرد. تو هم بشو همان "تو"ی دوست داشتنی من.

So don’t make her blue when she writes to you…

Thursday, February 22, 2007

سمت راست نگه دار!

نمیدونم رو پیشونی یا ماشین من چی نوشته که هرجا این بچه بسیجی ها ایست بازرسی راه انداختن من رو نگه میدارن و یه ربع میگردنم. این دفعه که همین چند دقیقه پیش بود، چهار تایی ریختن تو ماشینم و انگار بقیه رو ول کردن! یه سری هم که با دو تا از دوستام بودیم، مجبور شدیم زنگ بزنیم خونه یکی شون که به آقایون ثابت بشه دو تا رفیق ما با اجازه بابا و مامانشون با هم میگردن!

Wednesday, February 21, 2007

!!!!

آخ خوشم مياد ازش! بسسسسسسكه زرنگه!




پ.ن:مي گفتم اين چرا تو جلسه دادگاهش هم يه لحظه لبخندش ترك نميشه ها!

Tuesday, February 20, 2007

لزوم ارسال مقدار قبض تلفن و مقالبه با فیلتر و استخدام!

اولندش: آقا من گیر دادم به این فیلترینگ! ما شا الله این مملکت دست به هر جاش بزنی ایراده! هر جا که میگم یعنی هر جا! شما یه مثال بیار که مثلا اگه همه چیمون بده این یه چیزمون خوبه! بنده که خیلی فکر کردم ولی به نتیجه نرسیدم ( نیای نظر بگذاری که آره دزدی و کلاهبرداریمون خوبه ها...) این از این. حالا از این همه ایراد و اشکال بنده دست گذاشتم رو این فیلترینگ! بالاخره اول باید یه چیزی درست بشه که بعد بقیه چیزها درست بشه! این اولین چیز فیلترینگ! نه بیمارستان نه رانندگی نه بیمه نه بانک!( گفتم بانک! رجوع به فسمت ها بعدی!) نه آلودگی هوا! آقا ! خانم! فیلترینگ بی اهمیته؟ قبول( الکی! عمرا قبول)! شما ها همتتون رو تو این مورد بی اهمیت تست کنین تا به مهمتراش برسین... این از این!

دومندش: خیلی باحاله ! بعد از بازتاب ظاهرا انتخاب هم فیلتر شده ( من که دسترسی ندارم شما رو نمیدونم!) جریان اطلاع رسانی آزاد که می گن همینه؟

سومندش: بنده در دو ماه قبلی فقط از این اینترنت های هوشمند استفاده کردم الان یک قبض اومده بسی وخیم!!! برای اینکه بنده مخ شیخ رو بزنم! بی زحمت اون هایی که شماره موبایل منو دارن کل پول تلفن و اگه دارن موبایل رو برا من sms کنن که بلکه از این وخامت اوضاع کاسته بشه!

چهارمندش: خاک تو سر این بانک ها و استخدام ها و کلا این آشغال هایی که به اسم استخدام ملتو می چاپونن! ما 6000 تومان دادیم تا در آزمون بانک ملت شرکت کنیم ( تو متن آگهی هم اصلا ننوشته بود چند نفر لازم داره...) روز امتحان نگو کنکوور بگو! آقا بلبشو! ایییفتییضاح! یعنی هیچ دست کمی از کنکور نداشت! بگذریم که سوال ها بیشترش بی ربط بود ( نمونه سوال تخصصی! کامپیوتر : "پایگاه داده" چیست؟ 1- یک برنامه است 2- سیستم عامل است 3 - ....( که مثلا درست بود) 4 – قسمتی از سخت افزار است!) ( نمونه سوال بینش و دانش ( این چه کوفتیه واقعا ) : "تفکر خلاق "یعنی : 1- ارائه راه کار مبتنی بر چالشهای پیش رو ! 2- لزوم حل مشکلات درون پس رو! 3- ساماندهی منابع انسانی اجتماعی! 4 – گل واژه!)
اینا رو گفتم که جو آزمون بیاد دستتون

امروز نتیجش اعلام شد! کلا از اون همه آدم 100 نفر می خواد بانک! از این 100 نفر حتی یک نفر ( دقت کنید حتی یک نفر !) رشته بنده نیست!در حالی که تو آگهی استخدام گفته بود می خوایییم! خیلی جالبه ها!نه؟ یه زمانی فکر میکردم دلالی و بخر بفروش و مغازه و بازار اینا شغل چرتیه ! داره نظرم عوض میشه!

Saturday, February 17, 2007

این فیلترینگ راز آلود ( چه باید کرد؟چه باید گفت؟بخش دوم)

اون "چه باید کرد .."راجع به فیلترینگ یادتونه؟

فرض کنیم یه کسی یه کتابی می خواد چاپ کنه ، و ارشاد بهش مجوز نمیده! همچین کسی برای شکایت کجا میره؟ ( اصلا هست همچین جایی؟) یعنی به عبارت دیگه چه کسی به کار اینکه چه کتابی مجوز میگیره ( یا نمی گیره) نظارت داره؟

یه همچین چیزی هم برای فیلترینگ لازمه! اگه هست که خیلی داره ضعیف کار می کنه اگه نیست .... چه جوری می شه که باشه؟

Thursday, February 15, 2007

The Legend Of 1900

باز ما یه فیلمی دیدیم و حال کردیم، فرت! تلویزیون می خواد نشون بده!

توصیه می کنم برنامه این هفته صد فیلم شبکه سه رو از دست ندید!( البته اگه از زیر قیچی سالم در بیاد!)

Wednesday, February 14, 2007

من هم بازی

دروغ چرا؟ امسال اولین بار بود که جشنواره می‌رفتم. نه این که اهل فیلم نباشم، اما خوب برای چند ساعت در صف ایستادن چیز بیشتری از اشتیاق من به فیلم دیدن لازم بود. چه چیز؟ می‌گویم: پایه! راستش دوست زیاد دارم، اما شانس من هیچ کدام اهل فیلم دیدن و سینما رفتن نیستند. همینجوری بلیط مجانی بهشان بدهی بگویی توروخدا برو این فیلم را ببین، خداست، نمی‌توانی مطمئن باشی که می‌رود. تا این که امسال بالاخره دوستی از جنس دیگر پیدا کردم. نه! نه! نه از آن جنس‌های دیگر. خدا نکند. زبانت را گاز بگیر. راستش این رفیق جدید ما بدجوری از این لحاظ ها به من می‌خورد. اهل فیلم و کتاب و موسیقی! حالا با کمی اختلاف سلیقه که خودش اصلاً مزیت است تا ایراد. از وقتی با او آشنا شده‌ام کلی از لحاظ فیلم و کتاب غنی شده‌ام. فرصت کم می‌آورم برای همه‌شان...
چه می‌گفتم اصلاً؟ موضوع پرت شد... آها! جشنواره. خوب با این که این همه صغری کبری چیدم اما فقط دو فیلم را موفق شدیم ببینیم. این که می‌گویم "موفق شدیم" اگر جشنواره برو باشید می‌فهمید یعنی چه. فکر کن از 10 صبح تا 4.30 بعد از ظهر در صف فیلم سنتوری بودم. آخرش چه شد؟ هیچ! "موفق نشدیم" داخل سالن شویم. بلیط به ما نرسید. به همین راحتی. می‌خواستم دیگر گریه کنم. البته صف ایستادن و موسیقی گوش دادن (آن هم دو نفری با یک هد ست) و از فیلم‌ها و بازیگرها و در و دیوار حرف زدن هم خودش فاز می‌دهد اما نه شش ساعت! همان دو ساعت‌هایی که برای پارک‌وی و خون‌بازی ایستادیم کافی بود، به حد کافی خوش گذشت. 6 ساعت دیوانه کننده است مخصوصاً که آخرش هم به جای سالن سینما بروی خانه پیش اهل و عیال!!
خون‌بازی را بیشتر از پارک‌وی دوست داشتم. ولی کو جرأت اظهار نظر. دوستم چنان با شدت و حدت (هر چه فکر کردم ریشه‌اش چه است که املایش را بفهمم چیزی دستگیرم نشد!) از فیلم بدی می‌گفت و انتقاد می‌کرد که جز سکوت راه دیگری برای من نگذاشته بود. وقتی هم کارتم را انداختم در قسمت متوسط با فک افتاده نگاهم کرد و من فقط توانستم با لبخند بگویم خوب آنقدرها هم بد نبود!!!
خداییش از آن فیلم جیرانی که مثلاً می‌خواست ترسناک باشد و انگشت می‌پراند و تبر می‌زد که بهتر بود. اصلاً یک صحنه‌اش را که کامل از روی فیلم Shining ساخته بودند. با این تفاوت که در آنجا جک نیکلسن بود که با تبر در را می‌شکست که آدم همینطوری عکسش را هم ببیند خودش را خیس می‌کند اینجا این پسره‌ی ناز بلا! بقیه‌اش هم که "قرمز" ِخودش بود. مرا روشن کنید، همه‌ی پسرها انقدر دیوانه‌اند یا جیرانی عاشق پسر‌های دیوانه است؟!

در حاشیه: بلیط‌های سنتوری را بازار سیاه کرده بودند صبحش می‌فروختند 10 تومان نزدیکیهای فیلم که شد کمتر از 20 نمی‌دادند. من و دوستم نا امید از صف آمده بودیم بیرون و به خیل جمعیت که از سر و کول هم بالا می‌رفتند، پلیس‌ها که برای ایجاد نظم آمده بودند و خودشان زیر دست و پا بودند، آمبولانس‌ها و ... نگاه می‌کردیم که یکی از این پسرها که بلیط‌ها را N برابر قیمت می‌فروخت جلو آمد و گفت: بیا این دو تا بلیط مال شما، جفتش رو میدم 16 تومن، گفتیم مال خودت. رفت دو دقیقه بعد برگشت گفت: دلم نمیاد شما این فیلم رو نبینین جفتش 12 تومن، گفتیم مال خودت. رفت بعد از کلی کلنجار با خودش با دو تا رفیق گنده‌تر از خودش برگشت که مثلاً وساطتش را بکنند گفتند: 10 تومن خیرش رو ببینی! (توجه داشته باشید دو تا بلیط رو این قیمت می‌گفت یعنی دونه‌ای 5 تومن) همین وسط بود که یک پسر آمد گفت هر بلیط را چند می‌دهی؟ گفت: 15 تومن. پسر گفت الان گفتی دو تا 10 تومن. گفت: بروو بابا! تو که مثل این آبجیام خوشگل نیستی!!!
همینمان مانده بود آخر عمری آبجیِ (!) یک لاتِ چاقو کش شویم!

Tuesday, February 13, 2007

جشنواره بیست و پنجم

نمی دونم مسعود ده نمکی فکرش رو هم می کرد اونهایی که یک روز بهشون می گفت بچه سوسول، اینقدر تشویقش کنند و براش دست بزنند!

Monday, February 12, 2007

تفاوت 2

در مورد وظایف زن و مرد در خانواده،
حقیقت این است که یک خانم می تونه قسمت عمده ای از وظایف مرد رو به نحو مطلوبی انجام بده،

ولی،

هیچ وقت یک مرد نمی تونه مثل یک زن، مادری کنه.

Saturday, February 10, 2007

پیشنهاد

یاهو سرویسی راه انداخته به اسم you witness. کاربران عکس ها و فیلمهای خودشون رو آپلود می کنند و خبرگزاری یاهو از این اطلاعات برای انتشار اخبار استفاده می کنه.

خبرگزاری یاهو معمولا از راهپیمایی ها و همایش های عمومی ما ایرانی ها بی خبر می مونه، پیشنهاد می کنم هر کی فردا (22 بهمن) رفت راهپیمایی و عکس و فیلم گرفت، آنها رو روی این سرویس یاهو قرار بده، شاید باعث شد از بی خبری در بیایند!!!

----------


انگار دوباره پای یکی از ناوهای آمریکا تو خلیج فارس رفته روی سیم اینترنت ما، سرعت افتضاحه امشب. فیلم که چه عرض کنم عکس هم فکر نکنم با این اوضاع بشه آپلود کرد.

روزهای ترانه بی اندوه

از بعد امتحانا تا الآن دارم معنی زندگی راحت رو حس میکنم... بعد از اینکه تو 3 روز 5 تا امتحان داشتم (همشون هم درسهای اختصاصی) گفتم یه کم واسه خودم زندگی کنم. محل کار سپردم که تا بعد از سیزده به در نمیام، دانشگاه هم واسه این ترم 12 واحد برداشتم. هنوزم که کلاسهام شروع نشده. خلاصه روزها کامپیوتر بازی میکنم (PES6, Fifa07, Age of Empires, Need for Speed Carbon, Call of Duty 2).

Call of Duty 2 رو از پارسال که گرفتم، واسه یه همچین روزهایی نگه داشتم که قشنگ سر فرصت بازی کنم. عصر ها با رفقا میریم خیابونها رو متر میکنیم شبهام پای اینترنت. شام و نهار هم بیرون. البته شام و نهار بیرون رو باید کم کم فاکتور بگیرم که اوضاع مالیم رو داره به هم میریزه. دیروزم که با دوستان قرار گذاشتیم اومدن خونه مون چه حالی داد، کلی کامپیوتر بازی کردیم. جام دهه فجر Pes6 زدیم البته نصفه موند.(ولی در روزهای آتی ادامه داره نگران نباشید.)

در این روزهای خوش با آهنگهای زیر هم بسیار صفا می نمایم:

1) آلبوم جدید عصار که با ارکستر سمفونیک لندن اجرا کرده. خصوصا ترانه هویت.

2) وایسا دنیا من میخوام پیاده شم. (رضا صادقی)

3) فردا با ماست (رضا صادقی)

4) کنسرت S&M که از ته سی دی هام درش آوردم و تجدید خاطره میکنم باهاش.

5) (Britney) Over Protected

6) آلبوم ناصر عبداللهی که بعد از فوتش در اومد.

نه سر کار میرم این روزها نه دانشگاه دارم واسه همین هیچ فکر و خیالی هم ندارم. خلاصه اینکه این روزها حسابی دارم صفا میکنم! فکر کن! یه کارمند موسسه حسابرسی آخر سال مالی n تا شرکت، داره واسه خودش عشق و حال میکنه! خلاصه زدیم به رگ بی خیالی و عجب صفایی هم میده. جای همتون خالیه... یه مسافرت 4/5 روزه هم تکی با ماشین رفتم. اونم شدید فاز داد.

شدم مصداق کامل اون شعر هاتف....

Friday, February 9, 2007

تفاوت 1

یکی از تفاوت های حضور اجتماعی مردان و زنان این است که آقایون با کار کردن علاوه بر انجام وظایف اجتماعی شون یک بخش عمده ای از وظایف خانوادگی شون رو هم انجام می دهند ولی حضور اجتماعی خانم ها ارتباط چندانی با انجام وظایف خانوادگی شون نداره.

Tuesday, February 6, 2007

چه باید کرد؟ چه باید گفت؟

یکی از اشکالات بزرگ ملت ایران ( یعنی بنده و جنابعالی و بقیه) اینه که از رو در رو شدن مستقیم با مشکلات پرهیز میکنیم. همیشه دنبال یه راه دور برگردنی، زیر آبی یا به قول فرنگیا short cut هستیم که این مشکل به وجود اومده رو دور بزنیم. به بقیه هم اصلا کاری نداریم! خر خودمون از پل بگذره! پشت سر من پل خراب شد که شد!

این رفتار جاهای زیادی به ضرر ما تموم شده یه جورایی مثل بز شدیم! یا گوسفند! گوسفندا رو دیدی؟ وقتی مثلا سه چهار تا با هم یه جا وایسادن یکی یکی شون رو جلو خودشون سر می برن بقیه هم بر بر نگاه میکنن؟ نه سعی می کنن در برن؟ نه سعی می کنن کتک کاری کنن؟ تا دونه آخر عین گوسفند وا میستن تا خرخره شونو ببرن.. البته فرقش اینه که ایرانی جماعت دست به در رفتنش خوبه! این هم که :" وطن یعنی چه آباد و چه ویران، وطن یعنی همین جا یعنی ایران " برای خیلی ها گل واژه ای بیش نیست! قبول نداری تشریف ببر دبی ببین چه

جوری با پول ایرانی ها آباد شده...

یه نمونه این رفتار همین بحث بنزینه! آقا ملت ایران چرا باید توان محصولات مزخرف ایران خودرو و سایپا روبدن؟ مصرف بنزین که میگن بالا هست تقصیر امثال بنده هست که باید سوار RD بشم که هر صد کیلومتر راحت 15 لیتر بنزین مصرف میکنه؟ یا اونی که انحصار بازار رو دست گرفته؟ اگه همین RD یه رقیب داشت تو کلاس خودش با همین قیمت ولی مصرف بنزین کمتر من می گفتم نه الا و بلا RD می خوام؟ یعنی اگه ما مردم متحد بشیم و یک ماه کسی از ایران خودرو چیزی نخره اونوقت بیاین ببینین چه به روز ایران خودرو میاد! اونوقت ما چه کار می کنیم؟ هیچی! میگذاریم ایران خودرو 405 هاشو به ما بفروشه سه برابر قیمت بعد هم آتیش بگیره دود شه! البته هیچی که یه ذره اونورتر! آقا من کسی رو دیدم که داشت تو این شرکت های لیزینگ پارتی بازی میکرد که بهش ماشین قسطی بدن! همچین کلاسی هم برای بنده خدا می گذاشتن که نگو! این آقا مصداق همونی که می خواد فقط خر خودشو از پل بگذرونه!

آخرین نمونه این رفتار هم همین بحث فیلترینگه. آی ملت! وقتی Orkut فیلتر شد، چاره اش این نیست که حالا بریم Gazzag وقتی این فیلتر شد بریم Tagged بعدش 360 و بعدش خدا میدونه کجا! وقتی سایت هایی مثل Flickr و یا Youtube فیلتر می شن اونم به خاطر دید آقایونی که فقط دید زیر شکمی دارن باید بشینیم نگاه کنیم؟ آقا فیلترینگ لازمه! بحثی هم نداره اما چه فیلتری؟ فیلتر بی حساب کتاب؟ فیلتر عشقی؟ نکنه تو فیلترینگ هم پارتی بازیه؟ " آقا من از قیافه این یارو خوشم نمیاد میشه فیلتر شه؟ - بله! همین الان". بله شما سایتی که 100% مستهجن و مبتذل هست رو فیلتر کن! باریکلا! ولی دیگه هر موجودی میدونه که اینترنت پر از سایت دو لبه هست! یه شمشیر دو لبی که نه سرش معلومه کجاست نه تهش! خودتم بکشی اون سر منفیش رو نمیتونی کامل از بین ببری! حالا هی بیای ببینی که یه سایتی مثلا با چه ژانگولری استفاده مبتذل داره بعد بگی آها! حالا که این جوریه فیلتر! این دیگه غلطه! این فقط باعث میشه اعصاب کاربر های بیچاره ای مثل من خورد شه! فکرشو بکن! یه ایده جدید یه فکر تازه بعد تا میای یه ذره با این ایده جدید حال کنی یه روز میای میبینی این Access Denied لعنتی جلو چشمت ظاهر شد! ای ببری هی! این دیگه چرا؟ بعد مجبوری بشینی از دید زیر شکمی به مساله نگاه کنی بعد تازه میبینی اوووه! طرف تا کجا رفته!

حالا این حرفا رو وللش! تا این عمو فیلتری ( چون ما آخر سر نفمیدیم متولی این فیلترینگ کیه!) یاهو و گوگل رو فیلتر نکرده باید یه کاری کرد! شیخ ما همیشه سر گرون شدن بلیط اتوبوس می گه :" زمان شاه اومدن بلیط اتوبوس رو از دو زار بکنن پنج زار! ملت همه اتوبوسا رو آتیش زدن بعد یه هفته دوباره بلیط شد دو زار!" البته این روش یه ذره خشنه! هنوز کار به اونجا نرسیده که از این تیپ روشا استفاده کنیم...ولی دیگه ما هم زیادی سازش کار بازی داریم در میاریم سر این فیلترینگ!( ایضا بنزین! ولی حالا بنزین هنوز گرون نشده!)

آقا / خانم پیشنهادی دارین؟ چه کار باید کرد واقعا؟

--

پس نویس: آقا من دیدم خود سانسوری اصلا فایده نداره! اگه همه می خواستن خود سانسور بازی در بیارن الان نه شریعتی بود نه مطهری بود نه هر کسی که در زمان خودش حرف تازه ای زده!( البته من هیچ ربطی به اینا که گفتنم ندارم ولی از جنبه خود سانسوری عرض کردم!)

پس نویس 2 : آقا NGO ای چیزی در رابطه با این فیلترینگ هست؟ جایی که مثلا یه جورایی دفاع کنه از قربانیان فیلترینگ؟

پس نویس 3: آهنگی که الان رو مخ بنده هست....نمیدونم چرا ولی این آهنگ "سی دی رو بشکن" هست که واسه این زهره امیر ابراهیمی خوندن! بالاخره یه چیزی از این برو بچززز شنیدیم که یه ذره حرف حساب توشه!

پس نویس 4 :آآآآآه چقدر فک زدم!

Sunday, February 4, 2007

او

خوب بعضی وقت ها اشتباه می شه!

----------


گاهی فکر می کنم فقط منتظر تا یه چیزی ازش بخوام! فقط منتظر که من بگم...

----------


وبلاگ های یاهو 360 هم فیلتر شدند!

به شدت احساس ببو گلابی بودن بهم دست داده! یکی یکی سایت ها بی خودی فیلتر می شن و ما هم فقط نشستیم و نگاه می کنبم!

قابل توجه طه.

Saturday, February 3, 2007

ای بسوزه پدر این خود سانسوری!

یه حرف هایی می خوام بزنم که خوراک اینجاست! اما نمیتونم بگم! چون که هی فکر می کنم اگه فلانی بخونه چی؟ اگه بهمانی بخونه؟ اینه که پشیمون می شم!

میای از فیلم بنویسی ، ملت میگن:" اینقدر وقتتو تلف نکن پای فیلم" دیگه خبر ندارن که من زندگی ها کردم با فیلم... ( یادش به خیر یه زمانی روزی 3 تا فیلم میدیدم! چندین دفعه هم چهار تا!)

میای از موسیقی جات بنویسی، ملت میگن :" ما چیزی حالیمون نمیشه از اینا! دوسم نداریم!" یعنی که تو هم سکوت لطفا!

اینطوری... ( اینا رو نوشتم چون راجع به یکی از این دو تا اومدم بنویسم بعد داغ دلم تازه شد!)

یه سری حرف های دیگه است که اصلا از ترس "فیل"ی که "تر" زده به اینترنت! نمی شود زد!

یه سری حرف ها هم هست که حسی که دارم در موردشون مثل آدمیه که یه راز مهم زندگیشو برای یکی تعریف کنه بعد طرف هی بر بر نگاه کنه کله تکون بده وسطش هم با یکی دیگه حرف بزنه!(آدم این حس بهش دست میده که: آی کره بز! این تا چند لحظه پیش یه راز بود! تو نه تنها به گند کشیدیش بلکه دیگه راز هم نیست! ای بمیری!)

خلاصه...

هوا دوده! تهران همش ترافیک داره... من خوبم .... تو چطوری؟...بله... جلو سینما فرهنگ سگ میزنه گربه می رقصه!..ملالی نیست به جز دوری شما!