Wednesday, June 30, 2004

نفس!

نفس گیر بود. بد دادم. امتحان میگم.البته از قبلم میدونستم نفس گیره برای همین جا نخوردم.ناراحتم نیستم.فکر کنم جمیعا کلاس باید ترم دیگه دوباره بگیریمش.فقط یکی از بچه ها که سنبل کامل یه دانشجوی درس خونه اذعان میکنه که پاس میشه.
فقط از یه چیزی اعصابم خورده.
اخه این جناب استاد فکر میکنه ما هم مثل خودش دکترای فلان چیزو داریم و مثل خودشون دانشجوی نمونه دکترا هستیم و توی N تا همایش بین المللی شرکت کردیم که همیشه اینجوری امتحان میگیرن.بابا اخه لااقل یه جوری می دادی که ادم مطمئن باشه لااقل 3 تا از این 10 سوال کاملا درست نوشته.
چی بگم!

احساس میکنم دلم گرفته،نفسم هم همینطور!

انشاالله بعد از امتحانا با یه باک پر از اکسیژن بر می گردم!!
تا بعد.

ضمیمه:نداجان در خبرها دیدم که دوباره برگشتی!
خوش اومدی.

Tuesday, June 29, 2004

تستهای تُست مدرن

متن تُست مدرن زیر را بخوانید و سپس به سوال مطرح شده پاسخ دهید:

نگاهش کردم ، ایستاد ، اما برای یک لحظه . دوباره راه افتاد ولی هنوز سنگینی نگاهم را روی تنش حس می کرد . باز هم ایستاد . اما دوباره راه افتاد . دوستش را دید به او چیزی گفت . از هم جدا شدند ولی چند لحظه بعد دوستش هم ایستاد! خدایا ! نکند این دو مرا به خرافه پرستی متهم کنند....رفت.

سوال اول : کسی که درباره اش نوشتم کیست ومحل وقوع حادثه کجاست؟

الف – دختر همسایه ، کوچه
ب- شپش قاپ بدست ، جیب
ج- کلاغ ، مملکت خارجه!
د- دختر همسایه ، کوچه پشتی
ه- مورچه ، جزوه
و- دختر همسایه ، پشت بوم( گیر دادی ؟!؟)
ز- سوسک ، حمام

سوال دوم : بعد از ماجرا چه کردم؟
الف- به دنبالش دویدم
ب- گفتم " شپش جون! تو یکی دیگه برای ما افه نیا!"
ج- کیشش کردم
د- سلام کردم
ه- ماچش کردم
و- فرار کردم ! ( چون باباش منو دید!)
ز- لهش کردم
ح- ذوق مرگ شدم
برندگان به عضویت رایگان در سایت www.pasheharoozakojamiran.com در خواهند آمد.

Monday, June 28, 2004

منو بیگیر!!!!

یبدی بدووووووووووو!!!
طبق قولی که داده بودم دقیقا در روز هشتم تیر ماه جزوات و کتابهای عزیز!! را بوسیده و به کناری نهاده سپس کرکره قسمتهای فسفر سوز مغز را پایین کشیده و مخ را به حالت نیمه تعطیل(Stand by قدیم!) در آوردم.
از امروز وبلاگ عزیز را با پستهای زیبا و دلچسب و ناز و قشنگ(+ کلی صفات دیگر که بار مثبت دارند!)مزین خواهم کرد!. دو سه تا پست هستن که در نوبت قرار گرفته اند و چون که زشته همه رو پشت سر هم اینجا بذارم در چند روز آینده میزنمشون تنگ بلاگ (مرامتو پهلوون!)
خوب فعلا برم برای دلم آواز بخونم! (بازم تابستون اومد / آفتاب رو ایوون اومد/ شب پشت کوهها مرده / شادی غما رو برده / گل دسته دسته دسته تو گلدونا نشسته / درای شادی بازو درای غصه بسته (حالا دو تا بشکن هم بزنید که حال و هوا کلا بیاد دستتون!)

ای پدر عزیز!

اگه شما روز تولد عزیزی مثلا پدرتون رو فراموش کرده باشین و حتی تولدش رو بهش تبریک نگفته باشین اونوقت کلی هم آدم پرتوقعی باشین و کلی هم ادعاتون بشه که نگو نپرس فردای روز تولد چه نوع خاکی بر سر میکنین؟(دور از جون شما البته!)

...........
و بازگشت من به وبلاگ این گونه از سر گرفته شد!

Saturday, June 26, 2004

~~~یه پیشنهاد~~~~

اولا بگم که : لطفا تا آخرش بخون!!!!

سلام! چند وقت بود که تو سایت بلاگر نیومده بودم. راستش اونقدر از خوندن پستهاتون خوشم اومده بود که به کل یادم رفته بود که منم میتونم اینجا پست بدم(یکی این هندونه ها رو جمع کنه!!) البته هنوزم خوشم میاد...کامنت هم برای همه ی پستایی که راجع بهشون نظری داشتم میذاشتم و خواهم گذاشت...

الان تو فکر گروهی بودم که تو یاهو راه اندازی کردیم و من و حامد و طه عضوش شدیم!
طه : دارنده گروه، من : معاون گروه و حامد : عضو گروه!!!!
من میگم بیایید ادامه بدیم! شمام عضو بشید.. همتون! هرکی میخونه و هر کی مینویسه....
هر کی میخواد عضو بشه اعلام آمادگی کنه تا متوجه بشم که چند نفر مایل به ادامه راه هستند.
به نظر من اولش فقط به موضوع سر گرمی بپردازیم. یعنی میلهامون فقط شامل نامه های جالب باشه! یعنی فقط برای سر گرمی و اینکه یه ارتباط نامه ای هم باهم داشته باشیم! فکر میکنم این برای شروع خوبه. بعد اگه دیدیم خوشمون اومد ادامه میدیم و سعی میکنیم به نامه هامون جهت بدیم
ادامه توضیحات رو در قسمت بعدی میدم!
(البته اگه استقبال شد)

مثل همیشه بهترین باشید...

Friday, June 25, 2004

فارنهايت 11.9

ازامروز فيلم فارنهايتِ 11.9 سا خته ما يكل مور در سينما هاي آمريكا نمايش داده مي شود كه بر عليه سياست هاي جورج بوش ريس جمهور آمريكا است، مايكل مور تصميم دارد درمستندي ديگر سيا ست ها ي بلررا به تصوير بكشد. عجب جراتي!!
من فكر مي كنم اين فيلم فروش زيادي داشته باشد اين فيلم درجشنواره” كن “ جايزه نخل طلا يي را به خود اختصا ص دا د، تما شاي اين فيلم براي جوانان زير 16 سال در آمريكا ممنوع اعلام شده است شايد مي خواهد از بيداري نسل جوان جلوگيري كند.
نظر شما چيست؟

Kill Bill

بیل را بکش (Kill Bill) از اون فیلم‌هایی است که دوست داری ببینی و وقتی دیدی دوست داری دوباره ببینی، ولی خوب به کسی توصیه نمی‌کنی ببینه! این تو دسته‌بندی‌های طه بود یا نه؟
سراسر فیلم خون است. اینقدر خشونت و خون و خونریزی فجیع داره که آدم در کل فیلم حس چندش بهش دست می‌ده! ولی تو بیل را بکش بر خلاف معمول فیلم‌های این تیپی، همه خشونت‌های بی‌رحمانه از یک زن بروز می‌کنه. یه زن لطیف و زیبا با قیافه فوق‌العاده مظلوم، به حدی که وقتی زن اولین مشتش رو می‌زنه آدم حسابی جا می‌خوره. علت این همه خشونت هم انتقام‌گیری از کشتاری است که در مراسم عروسی زن به پا شد. البته حداقل در قسمت اول فیلم، علت اون کشتار بی‌رحمانه مشخص نمی‌شه. علت اینکه فیلم تمام حق رو به زن می‌ده مشخص نیست. فقط 10 ثانیه آخر فیلم یه اشاره خیلی خیلی سریع می‌کنه ولی خیلی سر بسته.
داستان فیلم شدیدا آدم رو یاد داستان بازی‌های adventure می‌اندازه. در طول فیلم تماما این ذهنیت با آدم همراه است که اگه این یه بازی از نوع ماجرایی بود خیلی بازی قشنگی می‌شد.

Thursday, June 24, 2004

یه وبلاگه جدید

سلام
چند وقتی بود که یکی از بچه هامون می خواست یه وبلاگ درست کنه و شروع کنه به نوشتن. خوب باز اون بیشتر از من توی وب حالشه. آخه من تا حالا یه صفحه هم درست نکرده بودم. خلاصه با هزار دردسر یه قالب خوب گیر آورد. منم باهاش همکاری میکردم. یعنی نظر می دادم. بعدش گفتم منم کم نیارم. رفتم یه قالب گیر آورردم و اونقد باهاش ور رفتم تا یکم حالیم بشه. مشکل بعدی کامنت بود. من که هر کاری کردم نشد. چند خط کد بود که باید یه جایی کپی میشد. من که هرجا کپی کردم نشد. اما دوستم یه کارایی کرد.
خلاصه اینکه بعد از مدتی تلاش این وبلاگ هم آماده شد. البته هنوز در دسته تغییره. البته هنوز این کامنته یه کم مشکل داره. از فونت و اینکد که همینجا از متخصصان این امر از جمله حامد دعوت می کنیم که زکات علمشونو بدن و به ما کمک کنن. البته میگم ما چون من هم دعوت شدم تا در اون هم بنویسم.
به هر حال همه اینارو گفتم که بگم به این وبلاگ هم سری بزنید. خوشحال میشیم. نظرات و انتقادات رو هم بفرمایید.

http://roozevasl.blogspot.com

Wednesday, June 23, 2004

!

ایتالیا هم که از گروه بالا نرفت ...

Tuesday, June 22, 2004

يه چيز الكي

من امروز 2222 امين ويزيتور وبلاگمون از ايران بودم.
به نظرتون 3333 امين نفر كيه؟
مي شناسيمش؟!؟!

Monday, June 21, 2004

منم بازي

بنا م خدا
با سلام
خدمت وبلا گ نويسا ن و وبلاگ خوانان عزيز:
من علي هستم كه دروز 21 خرداد ماه سال 1365 به جهان پاي نها دم و با حضور خود بذر اميدي در دل افرادخانواده ام كا شتم من يكي از نوا د هاي مرد بزرگ حا ج ميرزعلي هستم كه متاسفا نه پدربزرگ خود را نديدم مثل اكثر نوه ها.
خوب فعلاً باشيد تا بقيه اش رو بعداً بنويسم.

Sunday, June 20, 2004

روزگار ترانه و اندوه

روز هایی بس خفن است ! روز های بی اینترنتی ، روزهای امتحان ، روزهای درس ، روزگار عدم لذت کافی بردن از فوتبال به جهت امتحان ، روز های فلاکت ،روزهای همراه با توهم پولفسول شدن ، روز های وار فتن و شکستن غرور بعد از دیدن سوالات امتحان ، روزهای ریش نزدن ، روزهای بوی ساس مرده دادن!، روزهای ننوشتن در بلاگ ، روزهای بی خبری از دوستان ، روز های ......( گریه امانم را برید و دیگر توان سخن گفتن ندارم !)
تا اطلاع ثانویه (دقیقا هشتم تیر ) از این حقیر سراپا تقصیر(چون درس نمیخوانم ) خبری نیست!

Saturday, June 19, 2004

مدرنیته یا سنت ؟ مسئله این است.

اول باید اینو بگم که هیچ چیز نیست که بتونی بگی کلا خوبه یا کلا بده. باید ببینی اون چیز دست کیه. شمشیر اگه دست امام حسین باشه بهترین چیزه و اگه دست شمر و یزید باشه بدترین. پس مهم اینه که اون چیز دست کی باشه و کی داره ازش استفاده میکنه.
حالا میرسیم به تکنولوژی و مدرنیته و از این حرفا. متاسفانه این سیل تکنولوژیی که در جهان راه افتاده و داره همه رو با خودش میبره دست کسان خوبی نیست. و داره بشر رو به جای اونکه به سعادت بروسونه به پوچی و بدبختی میبره. چرا؟ چون دین و مذهب رو از توش کشیدن بیرون و فقط به عقل متکی اند. این همه قرار دادهای الهی رو میذازن کنار و با عقل خودشون شروع می کنن به قانون گذاری. نتیجه اش میشه یه چیزی مثل این سازمان ملل و آژانس انژی اتمی و میان توش یه حق وتو میذارن که هر جا که به نفع خودشون نبود، جلوشو بگیرن.
این فقط یکی از ثمراتش بود. آیا میدونستین که حدود 60% از معملاتی که در اینترنت صورت میگیرد در سایت های ضد اخلاقی و برای این جور حرفهاست؟؟ این نتیجه تکنولوژی بی هدف و مدرن شدن جوامع بشری است.
حتی کار به جایی میرسه که می خواهند دین را هم مدرن کنن. نمونه بارزش تویی هیئت های جدید و سبک های جدید مداحی به خوبی دیده میشه. به جای جازی که در آهنگ های مدرن غربی به کار میره، می گن حسین ( تازه اگه خوب بگن، چون تازگی که میگن حوسین و گاهی هم سن و شن) و وقتی آدم گوش میده با اون آهنگها تفاوتی درونش نمیبینه ! تکنولوژی در حالی که هرچی بیشتر پیشتر میره بر صحت قرآن بیشتر صحه میذاره، به تمام احکام هم ایراد میگیره.
بازم میگم، اگر پرچم مدرنیته دسته اهلش باشه باز می تونه مفید تر واقع بشه. اما برای اینکه ببینیم مدرنیته به درد بشر می خوره یا نه باید ببینیم که هدف بشر چیه که آیا مدرنیته و تکنولوژی انسان رو برای رسیدن به هدفش کمک میکنه یا نه. حالا هدف بشر چیه ؟؟؟

-------------
* به کسانیکه یک کم شم سیاسی دارن پیشنهاد میکنم سریال کاکتوس 3 رو که یکشنبه ها پخش میشه نگاه کنن. در این دوقسمتی که ازش پخش شد خیلی قشنگ تقابل مدرنیته و سنت رو نشون داد. می دونم که در نظر اول اصلا جذاب نیست اما واقعا جالبه.
* کسانیکه فردا توی جلسه شرکت میکنن آمادگی خودشونو اعلا کنن. ظاهرا همه امتحان دارن. به هر حال خوبه یه آمار بگیریم.

Dont worry?

همه مشكلشون اينه كه چي كار كنن از اضطرابشون كاسته شه، من موندم چي كار كنم حالا گاهي، براي تنوع هم كه شده، يه كم مضطرب بشم! يعني مي دوني چيه، نمي دونم چرا حوصله اينكه نگران چيزي بشم رو ندارم.
حالا غرض اينكه پريشب بعد از فوتبال نشستم تا ساعت 2 كتاب كيمياگرُ تموم كردم، بعدشم تخت خوابيدم تا فردا ظهرش، انگار نه انگار كه روز بعدش كه باشه امروز امتحان دارم. اونم چه امتحاني، چشمتون روز بد نبينه، خوب نتيجه اش هم همين ميشه ديگه!!! حالا من هنوز بيشتر امتحانام مونده، يه كم اضطراب ندارين به من قرض بدين؟! دوباره پس تون ميدم.

Thursday, June 17, 2004

اندر احوالات مجنون و تنظیم خانواده

گفتم اگر نبودش با من هیچ میلی ... چرا ظرف مرا بشکست لیلی
گفتا اون روز که بشکست ظرف تو لیلی ... حواسش نبود سرجاش خیلی
گفتم هان ای عزیز ِ دل برادر ... پس تو بگو چرا گشته عزیز ما لاغر؟
گفتا ز چند روز ِ که در رفته ز داور ... اوضاع دل و شیکم ِ این خواهر
گفتم اگر بودش مرا میلی ... چرا این همه ظرف ُ ظروف بشکست لیلی؟
گفتا آخه ندانی چه گشته لیلی ... تو داری میشوی در خانه پدری
گفتم برو بابا حوصله ندارم ... در همین دو لقمه روزی ماندم
گفتا چه بخوای چه نخوای لیلی شده مادر ... تو هم باید زین به بعد بخری بیسکویت مادر
گفتم حالا که گشته ام پدر ... دانی که بهره چند قد و نیم قد شدم پدر؟
گفتا بیار باده و می ز انبار ... که داری 3 پسر از نوع همزاد
گفتم که یا خدا ، که ز چه رو بزرگ کنم این همه بچه ... من که ندارم میزان ِ کافی جق جقه
گفتا تو نباش زیاد دل واپس ... خودم می خرم برات یک آب پز
گفتم روم به دیوار اما چه خاکی کنم بر سرم ... گر بگیرد این 3 را هم زمان دل درد
گفتا منم غمه تو دارم ... ایشالا که غمت سر آید
... بعد از 30 سال ...
مجنون میگه : بسی رنج بردم در این سال سی ... ندارم هنوز یک تاکسی

به پایان آمد این دفتر کردگار ... همی گشت بدبخت مجنون ِ ما

چند لینک

من از سه شنبه به مدت 10 روز تعطیل شدم. قدیما 3 ماه بود. الان ازش فقط 10 روز مونده. راسش خیلی دوست داشتم الان جای محمد بودم چون بالاخره چند روز دیگه تکلیفش مشخص میشه.

بگذریم.شاید قبلا هم شنیده اید ولی به دوستداران اورکات و کلا گوگل باید پیشنهاد کنم که اینجا رو بخونن. این اولین جایی نیست که گوگل و سرویس های اونو به سرقت اطلاعات متهم می کنن.برای مثال می تونین اینجا رو هم بخونین.

برای دوست داران هک هم یه لینک اینجا دارم که سایت خوبیه. البته برای اینکه از کار هکر ها هم سر در بیارین و هک نشین هم خوبه. جای جوالدوز خالی !به قسمت مقالاتش مراجعه کنید.

اما یه لینکه دیگه برای گربه ذوستان. یه سری عکس خیلی باحال و با کیفیت از گربه رو می تونین اینجا پیدا کنید. من برای نمونه و تنوع یکیشو اینجا میذارم.(البته مجبورم یکیشو بذارم که تو کادر جا میشه)

ليلي با او نيست

بهش مي گم: آخه عزيز من، مگه نشنيدي مي گن اگر با من نبودش هيچ ميلي چرا ظرف مرا بشكست ليلي؟؟
مي گه: ولم كن بابا! اين هم كه همش داره ظرف مي شكونه.

خوب راستم مي گه، حرف حساب جواب نداره.

Wednesday, June 16, 2004

رئیس بازی!!!

یکشنبه هفته آینده 31 خرداد، جلسه خونه خاله اینها بر قرار است.

یکسری تغییرات در وبلاگ انجام شده و خوب ظاهرا همه هم راضی بودند.
اون قسمت آخرین نوشته ها، لینک 10 نوشته آخر آورده شده است. بلاگر برای لینک دادن به مطلب از تیتر اون مطلب استفاده می کنه. برای همین سعی کنید حتی الامکان نوشته هاتون تیتر داشته باشه. تیتر هم کوتاه باشه، bold هم نباشه.

وبلاگ یک لوگو می خواهد. کی بلده یه لوگوی خوب و قشنگ با همین اسم "خانواده ما" درست کنه. هر کی می تونه بسم الله...

یه جمعه هم معین کنیم بزنیم بریم برای گردش یک روزه. این جمعه که میاد نه جمعه هفته بعد خوبه؟ اگه جایی رو هم پیشنهاد دارید برای رفتن بگید.

یکی هم از جمع نوه ها، به مبارکی و میمنت چند وقته که پروانه ای شده و جمع ما رو ترک کرده و هر چی هم پیغام پسغام می فرستیم فایده نداره، در همین جا ضمن آرزوی خوشبختی این زوج تازه پروانه ای شده، مراتب گله مندی خودم رو به اطلاع می رسانم. (طرفین اینجا رو می خونن آخه جون تو!!)

پروفیل هاتون رو هم بی زحمت درست کنید. از وقتی سیستم بلاگر عوض شده پروفایل ها هم به کل عوض شده. یکی از خواص جدیدش این است که اسم که زیر نوشته می خوره می تونه فارسی باشه. به اسم های من و طه دقت کنید. بقیه هم می تونند به این مساله عنایت داشته باشند.

Tuesday, June 15, 2004

yahoo دوسِت داریم

یا ايها الناس فی هذا اَلبلاگ ( بالمدریة ً حامد ٌ ابن ٍالمسعود ) ...
آقا یه سر برین تو میل هاتون تو " یاهو " بزنین ... یاهو هم اینکاره شده درد ِ دل ِ جوونها رو فهمیده ؛ دمش گرم 100 مگابایت شده!
راستی ایتالیا هم دلش برا دانمارک سوخت که مساوی کرد وگرنه که دست پایین 3 - 4 تا میزد !!! ( دیگه هر جوری بازی کرد مثه انگلیس و فرانسه که نبود که )
دفه ء پیش یه چیزی که یادم رفت بگم ، خالکوبی های بکام بود ؛ دیدین ؟؟!؟!؟!
حیف که دیگه داره بازی ِ آلمان و هلند شروع میشه باید برم ... خدافظ

یه چیز جدید



شاخ در نیارید بابا!! یه سر به اینجا بزنین قضیه معلوم می شه!!
قابل توجه بعضی ها که باید لقمه رو بجویی بگذاری تو دهنش!!

راهنمای فیلم جولیدن!!!

اینجانب به عنوان یک فیلم بین نیمه حرفه ای ، چون فصل تابستان و فیلم دیدن را نزدیک دیدم بر آن شدم تا هشت دسته فیلم موجود از نظر خود را در اینجا مطرح کنم!(محمد جون کجایی؟!؟!؟! دلم لک زده برای از شب تا صبح فیلم دیدن با تو! آخ که چه حالی می داد! ان شا الله بعد کنکور یه دلی از عزا در بیاریم! )
دسته بندی به قرار زیر است:
- فیلمهایی که ندیده اید و نمی خواهید هم ببینید و به کسی هم توصیه نمی کنید ببیند! مثل فیلمهای هندی.
- فیلمهایی که دیده اید و خوشتان نیامده و به کسی هم توصیه نمیکنید ببیند ! مثل عشق +2
- فیلمهایی که دیده اید و خوشتان آمده ولی به کسی توصیه نیمکنید ببیند ! مثل هدف سخت (ژان کلود وندام ) ، ماتریکس 2 ، فرار ، این زن حرف نمی زند و ...
- فیلمهایی که ندیده اید ولی دوست دارید ببینید ولی به کسی توصیه نمیکنید ببیند ! مثل جکی براون
- فیلمهایی که ندیده اید و دوست هم ندارید ببینید ولی به همه توصیه می کنید ببینند( جلوه هایی از سادیسم!) مثل تاکسی ، فیلمهای ترسناک و چندش آور و ...
- فیلمهایی که ندیده اید و دوست دارید ببینید و به همه توصیه میکنید ببینند مثل شرک 2
- فیلمهایی که دیده اید و اگه پا داد باز هم می بینید و توصیه هم میکنید بقیه ببینند مثل بی خوابی ، The Heat و یک زندگی زیبا ، پدر خوانده و ...
- فیلمهایی که دیده اید و اگه باز هم پا داد می بینید ولی به کسی توصیه نمیکنید ببیند ( چون متهم به بی سلیقگی خواهید شد!) مثل انواع کارتونهای قشنگ و فیلمهای بکش بکش!
تذکر 1 : تعداد فیلمهای دسته سوم و آخر نسبتا زیاد تر از بقیه دسته ها هست
تذکر 2 : فیلمهای دسته هفتم بسیار بسیار خوب و زیبا و قشنگ و ترکاندنی هستند سعی کنید تا می تونید از این فیلمها ببینید!

تذکر 3 : از دیدن فیلمهای دوبله شده ( اگر بعد از انقلابی باشه البته!) جدا پرهیز کنید!
تبصره : فیلمهای دوبله شده قبل از انقلاب به دلیل کیفیت صدای پایین و خش خش و جوان بودن صدای دوبلور های آشنا، حس فیلم بینی حرفه ای را در شما زنده می کند و دید ن آنها ضرر ندارد!
تذکر 4 : تا جایی که مقدور است از دیدن فیلمهای زیر نویس شده پرهیز کنید.

این مقدار مطلب برای این جلسه کفایت است! خسته نباشید دانشجویان عزیز!
(تکرار می کنم : محمد جون!!! دلم ریز ریز شده برات ! به امید راه اندازی مجدد کلوپ شادی!)


Monday, June 14, 2004

وقتی فکر می کنی همه روزا برات تکرای شدن و یکنواخت می ری سراغ دفترچه خاطراتت. یکی از اولین صفحه هاش تو رو می بره به 8 سال پیش.به 25 خرداد 8 سال پیش یعنی یه روزی مثل امروز.اونجاست که می فهمی این روزا نیستن که تکراری شدن.شاید این تویی که تکراری شدی و همه چیزو یه جور می بینی.و پی می بری که چقدر بی معرفتی و چه قدر بی معرفتیم!

........

باز اخر ترم شده و بازار جزوه گیری و جزوه دهی داغ داغ.هر فتو کپیی که می ری شلوغه اخر یه جا یه نوبت گیرم اومد(!!).گفت: الان نمی تونم براتونم بزنم.گفتم:اشکال نداره 2 ساعت دیگه میام و میبرم.2 ساعت با کندی هرچه تمامتر گذشت و خوشحال رفتم جزوه رو بگیرم که طرف گفت:ببخشید خانوم نشد بزنم اگه می خواهید 1 ساعت دیگه بیاید بگیرید.دیگه نمی تونستم صبر کنم جزوه رو برداشتم و تصمیم گرفتم با جزوه خودم سر کنم.

غرض اینکه اینجانب به خاطر امتخانات تصمیم گرفتم یه مدت مفقودالاثر باشم و چیزی نمی نویسم.
ولی خیلی خوشحال نشید بالاخره که بر می گردم!!

اون مدلی!

من: بیا، داری می ری این موبایل رو هم ببر، برای من لازم نمی شه امروز.
بابا: نه! نمی خواد!
من: اه چرا ببر دیگه، خواستی یه تماس بگیری هماهنگ کنی راحت باشی!
بابا: نه نمی خواد! حوصله ندارم هی مواظبش باشم کسی ازم نزنه!!

عادل فردوسی پور

آخ که عجب بازی بود بازی یه دیشب!!! . 5 دقیقهء آخرش می ارزید به کل ِ بازی ، یعنی همچین بگم اگه بازی این جوری تموم نمی شد ، عمراً اگه به بقیهء بازی ها نگاه میکردم ، میرفتم پرتقال اونجا وقتی یه تازی شروع میشد خودم تو خیابون گل کوچیک میزدم ...
اما همین جوره ِ وقتی دو تا تیم با اسم و رسم به هم بخورن یا بازی خیلی خیلی قشنگ میشه یا هم خیلی خیلی خیلی ضایه ؛ مثه 90 دقیقه ء این بازی ، یعنی اگه آدم میرفت مسابقه های منچ با مانع نگاه میکرد هیجانش بیشتر بود تازه اونم برا گروه سنی یه الف و ج !!!! .
بکام وقتی سانتر ِ گل ُ کرد دیگه فکر کرد آخرشه که بعدش اون پنالتی ُ اون جوری زد . فرانسه هم که اصلاً معلوم نبود چی کار میخواد بکنه . ولی خداییش دلم برای تماشاچی های اینگلیس سوخت ، بیچاره ها 90 دقیقه داشتن خوشحالی میکردن ُ شعر میخوندن ُ میخندیدن ؛ قیافه هاشون بعد از دو گل ِ زیدان چه جوری شده بود!!!!!!! دیدنی بود
اون از پرتقال ، اینم از این دو تا ... حالا ببین امشب ایتالیا چی کار میکنه ( هر چی باشه حق آب و گل داریم!! )
این بازی ها رو حال میده با گزارش ِ فردوسی پور آدم ببینه . گزارش گرای اینجا همه مثه کوتی و شفعی و ... اینا میمونن .
جا داره در این آخر یادی هم از برد ِ اسپانیا کنیم !!!
تا بقیهء بازی ها ...
( اینا ُ که خوب نوشتم یهو یاد ِ اون قسمت کاووسی اینا افتادم ، که تو جام جهانی هچی نداشتن بنویسن ، اومدن تو شلوغی یه جام جهانی روزنامشون ُ با تبلیغ ُ گزارش الکی ویژه راجب ِ جام پر کنن ، که همه روزنامه هاشون برگشت خورد !!!! )

Sunday, June 13, 2004

موسیقی زیباست

می دونم با این مطلب ممکن است بعضی ها آمپر بزنن ( البته نباید بزنن!) اما مطلب لیمو خانم باعث شد این رو بنویسم! ( یعنی اول خواستم نظر بدم و لی خیلی طولانی شدش!)
به نظر من سبک آهنگ اصلا مهم نسیت! به هیچ وجه ، چیزی که باعث زیبایی یک آهنگ میشه اینه که سازنده اون تونسته باشه هر چیزی رو که مد نظرش بوده یا هر احساسی که داشته رو کاملا منتقل کنه! بنابر این اولین چیزی که در یک آهنگ مهمه اینه که بدونید به اصطلاح مناسبت آهنگ چه چیزی بوده البته اگه بدون اینکه از مناسبت آهنگ خبر داشته باشید و اون آهنگ به دل شما نشست باز هم معلوم میشه که طرف کار خودش رو درست انجام داده (البته آهنگهای رو حوضی و قر کمری رو مستثنی کنید از این قاعده ! البته اینجا هم منظور رو حوضی اصیل! هست. )
همیشه چند تا آهنگ بوده که به نظر من تونستند این کار رو انجام بدن که دوست دارم اسم اونها رو اینجا بنویسم!
- بعد از طلوع خورشید اثر یانی ( خدایی این آهنگ رو بشنوید اگه طلوع خورشید در ذهنتون مجسم نشد )
- وطن اثر علیرضا عصار
- قلعه تنهایی اثر فرامرز اصلانی ( مخصوصا موزیکش!)
- روزهای ترانه و اندوه اثر فرامرز اصلانی
- "غلام قمر" و" معشوق همینجاست " شعر مولانا اثر داریوش
- باد و بیشه اثر ابی (مخصوصا یک سوم آخرش)
- آرام جان اثر علیرضا افتخاری
- Until it sleeps اثر متالیکا ( حس یک آدم که گناه کرده و حالا دوست داره توبه کنه!)
- Devil’s dance اثر متالیکا ( شیطان چطور انسان رو گول میزنه؟!!اگه گفتید؟)
- ستاره ای سربی و واژه اثر ابی
- Beautiful life اثر Ace of base ( یه جای متن شعرتاسف شاعر از اینکه بچه نداره خیلی ظریف معلوم هست!)
- ....
اهنگ های زیادی هست که می تونم اینجا بنویسم اما باعث سر درد میشه ، فقط خواستم ببینید که تو این فهرست از سبکهای مختلفی و با همه جور سازی اهنگ وجود داره اما همگی اصلی رو که بهش اشاره کردم رعایت کردند ( حداقل من حس می کنم که منظورشون رو فهمیدم) برای همین هم از نظر من اهنگهای قابل احترامی هستند.
خلاصه اینکه سبک یه بهانه است ! همه سبکها قشنگ هستند و این هنر اهنگ سازه که بتونه اهنگ زیبا بسازه سنتی و غیر سنتی و ویولون و سه تار هم نداره
یک چیز دیگه ، بزرگتری اشتباه اینه که به آهنگ مورد علاقه دیگران توهین کنید! چرا؟ چون ممکنه حس آهنگ بهش منتقل شده باشه ولی به شما نه
( این ها رو نوشتم هوس کردم دوباره قلعه تنهایی رو گوش کنم خیلی خیلی با موزیکش صفا می کنم بعدش هم واژه و ستارهای سربی رو بعدش هم آهنگ یانی رو ! )



Saturday, June 12, 2004

لاگیدن از بالا

من الان از بالا می لاگم!!!
زیر زمین رو با تمام خوبی ها و بدی هاش به محمد بخشیدم و آمدم بالا.
فعلا برای 20 روز، نه 19 روز، اتاقامون رو با هم عوض کردیم، الان اون نشسته پایین و در سکوت محض داره آن چنان خری می زنه که نگو و نپرس!! ما که بخیل نیستیم انشاا.. کنکور قبول بشه و خیال همه راحت.
هر چند این اتاق بالا نسبت به اون زیر زمین درن دشت خیلی کوچیکه ولی خوب برای من باحال تره! دیگه لازم نیست هر یک ساعت یه بار بیام بالا و به مامان سر بزنم! از اخبار خانوادگی هم دور نیستم! به یخچال هم نزیدک!!
حالا یه مدت بالا باشیم پیش مامان اینها ببینیم چی پیش میاد! خدا رو چه دیدی شاید پای بچه های حاج میز علی رو هم به وبلاگ باز کردیم!!!

Friday, June 11, 2004

بازگشت دایناسور !

سلام
من برگشتم! شاید خیلیا (یا همه!) بگن به جهنم !!ولی به هر حال اومدم هرچند که بود و نبودم زیاد توفیری نداره ! یه چیزه دیگه : قول نمیدم 2 باره یهو نرما !!
از همینجا هم از پسر عموهای عزیزم که نگران من بودن تشکر میکنم !


پسر عموی پیدا شده در صندوق صدقات !!

Thursday, June 10, 2004

جشنواره وبلاگ و نشریات الکترونیکی

دیروز با امیر و لیلا خانم رفتیم جشنواره. در قدم اول باغ با صفا و پرگل و بلبل ساختمان وزارت خارجه خود نمایی می کرد. من قبلا زیاد اینجا آمده بودم ولی کمتر پیش آمده بود که به این آسونی و بدون سین جین کردن تونسته باشم برم تو.
بعد از باغ باصفا و نگاه های سنگین مسئول حراست که دم در سالن ایستاده بود و سالن شیک وزارت خارجه، حضور پر رنگ آدم های رنگ رنگ چشم آدم رو می زد. خوب ما زیاد عادت نداریم دیگه!!!
اول از همه یه نگاه سریع به غرفه های نشریات الکترونیکی و آدم هاشون می اندازم! خیلی هاشون رونمی شناسم. کاپوچینو، 7 سنگ و قاصدک رو از قبل می خوندم، شاتوت رو هم یکی دوبار تو سایتش رفته بودم، ولی بقیه رو، فوقش اسمشون رو شنیده بودم:سخن، چغوک، تکاپو و ... .
ولی نشریه لوح کو؟! نسل 3 چی؟! مگه اینها نشریه الکترونیکی نیستند؟ چرا نیامدند؟! چرا همیشه بچه مذهبی ها میدون رو خالی می کنند، چرا ما که می ریم اونجا و یه ته ریشی داریم و یه خانم چادری همراهمون هست باید متفاوت جلوه کنیم که ازمون عکس بیاندازند؟! چرا اصلا محیط اینترنت باید دست یه تیپ آدم های خاص باشه. خاص رو میفهمید دیگه؟! نمی گم آنها نباید باشند و ما باید باشیم ها! نه نه! از ما و اونها کردن بدم می یاد. همه انسانیم و حقوق مساوی داریم! می گم چرا ما تا می بینیم یه سری آدم که هم تیپ و همفکر ما نیستند یه جا جمع شدند فورا وا می دیم و می گیم نه دیگه اونجا مخصوص آنهاست و دیگه جای ما نیست!!! چرا؟! چرا نمی تونیم با هم یه جا باشیم؟ آهای بچه مذهبی ها، بدونین اگه یکی که هیچی از نت و وبلاگ نمی دونه، یه روز آمد و یه بهانه توهین به مقدسات و نشر افکار ضد دینی و ضد انقلابی در وبلاگ ها و نشریات الکترونیکی رو بست تقصیر شماست...
خوب برگردیم سر کار خودمون بابا...
آره، یه سری از بازیگرها هم آمده بودند، سیامک انصاری رو که من تا دیدم یاد کورش افتادم و پقی زدم زیر خنده، همین طور، سحر ولدبیگی، زن بامشاد رو، نیما فلاح هم که دقیقا عین تو فیلماش بود، در حال لق خوردن!!! ولی تنها کسی بود که تا بهش گفتم می [وام عکس بگیرم تحویل گرفت و جوابم رو داد. چند نفر دیگه هم بودند که اسم هاشون رو یادم نمی یاد!!
یه آقایی هم آمده بود همچین با ریش و کت و شلوار و رسمی خلاصه، که مسئولین غرفه ها تحویلش می گرفتند و بهش لبخند ملیح می زدند ولی من آخر نفهمیدم که ایشون کی بودند.
نون سنگک غرفه 7سنگی ها خیلی تو چشم می زد. یه هفت سنگ و توپ ماهوتی و یه تیکه نون سنگک کنارش، ورودی غرفه شون گذاشته بودند که تا آمدم عکس بگیرم، از شانس ما باتری دوربین امیر تموم شد.
یکی از غرفه ها هم تعطیل بود و فقط روی میز جلو غرفه یه سری کاغذ و معرفی نامه ریخته بود. شرمنده اسم غرفه رو هم یادم رفت!!!
جالب اینحا بود که کسی به کامپیوترهای غرفه ها که سایت نشریه رو نمایش می داد کاری نداشت!! این امیر خان ما هم انگار دلش می خواست یه خورده با این کامپیوتره ور بره و سایت نشریه رو یه خورده زیر و رو کنه، ولی انگار به همون علت مطروحه روش نمی شد!!
ولی حامیان جشنواره خیلی بی انصافی کردن ها!! هیچی به ما نداند بخوریم. یه آبسرد کن هم اونجا بود که فکر کنم برای خود وزارت خونه بود بود، چون نمونه اش رو تویه ساختمان دیگه همون مجموعه دیده بودم! خلاصه گشنه و نه خدا رو شکر تشنه برگشتیم.
هیچ کدوم از کارگاه ها رو هم شرکت نکردیم.
از همه جالب تر دیدن وبلاگ نویس ها بود. اول از همه باید از اورکات تشکر کنیم که به ملت بلاگر این اجازه و جرات رو داد که اسم و رسم و عکس خودشون رو اعلام کنند و هی دیگه لازم نباشه ما بریم جلو و بگیم ببخشید شما "بلاگر هستید، اسم بلاگتون چیه، آهان بله" و لبخند ملیح بزنیم وهی سرخ و سفید بشیم!!!
یه مشکلی که برای من بوجود آمد این بود که، من نوعی به عنوان یک وبلاگ نویس که وبلاگ ادبی و شعری نمی نویسم که بتونم در بخش مسابقه شرکت کنم، نمی دونستم که تو جشنواره وبلاگ چه باید بکنم!!!!
یه سری عکس هم انداختیم، با دوربین امیر، می تونید این زیر ببینید، البته اینها یه مقدار ویرایش شده است اونهایی که تو متن بود ویرایش نشده بودند: (پدرم در آمد تا تونستم با این hello کار کنم)

Posted by Hello
محل غرفه نشریات


نشریه داخلی جشنواره


نیما فلاح در غرفه سی نت مگ


سیامک انصاری در غرفه کلاغ


سحر ولد بیگی دم در


غرفه هفت سنگ


شاتوتی ها


این هم کاپوچینو


Wednesday, June 9, 2004

pulp fiction

امروز وقتی از دانشگاه بر میگشتم و رسیدم به اتوبان صدر طبق معمول که یهو جلوی آدم ترافیک سبز میشه ، جلوم ترافیک شد من هم ترمز کردم و ایستادم . جند ثانیه بعدش دیدم یک صدای ترمز وحشتناک (شششششششششووووویهییهیهیهیهی) میاد! توی آینه رو نگاه کردم دیدم یه پیکان داره زیگزاگ میاد به طرفم!!!! دو تا چرخش هم تقریبا رو هوا بود!!! خلاصه جونم براتون بگه که احتمالا قیافه من تو اون لحظات باید خیلی دیدنی بوده باشه! (خودم حس کردم قلب و چشمهام دارن از جا در میان!)
در نهایت نیمدونم اثر صدقه های بابا( چون من کم تر پیش میاد صدقه بدم! :P (بود؟ اثر دعای مادر بود ؟ خدا به من رحم کرد؟ که باعث شد این پیکانه از بغل ماشین من رد شه و من هیمنطور که با چشم دنبالش می کردم از یک متری من رفت تو گاردهای کنار اتوبان و دِ برو که رفتی ! و چند متر جلوتر ایستاد! ( خوشبختانه فقط به گارد زد و این حادثه تلفات جانی در بر نداشت!)
من که هنوز طپش قلب دارم!
نمی دونم فیلم pulp fiction ( به قول مارمولک : اثر برادر تارانتینو!) رو دیدید یا نه ولی احساس من الان درست مثل احساس "ساموئل جکسون " در اپیزود سوم فیلم هست! حالا اگه فیلم رو ندیدید که مشکل شماست ! فیلمش رو ببینید چون هم فیلم به اصطلاح خوش ساختی هست و هم اینکه به احساس من پی می برید!

بله؟ چقدر حرف میزنم؟ برم بیرون؟ آی ..... اوخ .... وای !

Tuesday, June 8, 2004

تصمیم

می دونی چیه؟!

اگه تو فکر نکرده باشی، انتخاب نکرده باشی و تصمیم نگرفته باشی،
همیشه،
یکی هست که به جای تو فکر کنه و تصمیم بگیره!

خلاصه از ما گفتن!

Monday, June 7, 2004

دوسش دارم! عاشقشم ! (خود شیفته)

امروز یاد بچگی هام افتاده بودم
بچه که بودم ( یعنی قبل از دبستان ) زیاد از اسمم خوشم نیمیومد . چون فکر می کردم اسم هایی که تعدادشون زیاد هست (مثل علی یا محمد و … ) خوبتر هستند بعدا که رفتم مدرسه تازه از اینکه اسمم تکه خوشم اومد.
حالا هم که بزرگتر شدم نه تنها از اسمم بدم نمیاد بلکه هیمنجا میگم
من عاشق اسمم هستم!!!
چرا؟ چون اولا کمی تا قسمتی رمز آلوده ! یعنی معنی دقیقش رو کسی جز خود خدا نیمدونه! یه سری حدسها و تفسیرها پیرامونش هست ولی خوب در حد حدس هستند.
ثانیا اینکه به قول برو بچه ها "خیلی آسه!" یعنی من در طول این مدت فقط به دو نفر برخوردم که اسمشون "طه" بوده!
خلاصه اینکه کلی با اسمم امروز حال کردم! دست اونی که این اسم رو روی من گذاشت درد نکنه !

امری نیست؟

بعضی وقت ها آدم باید بشینه و فکر کنه که درباره چه موضوعاتی باید فکر کنه. ولی مشغله ها و به خصوص تنبلی ها اجازه نمی ده و وقتی متوجه می شوی که ممکنه دیر شده باشه.
------

استاد جوالدوز خداحافظی کرد. بلاگرها رو دیده بودیم که از نوشتن خسته شدند و خداحافظی کردند ولی خواننده ها رو نه!! البته جوالدوزه دیگه! ولی دلمون براش تنگ می شه.

Picaso

شايد اسم آيدين به يك پسر بچه 3 ساله، حالا جهنم، 4 ساله بياد. اما آيدين به اضافه يك عالم ريش و سبيل؟! نه نه، مرسي.

Sunday, June 6, 2004

یک مشت خود خواه : قسمت دوم

آقایون و خانمها !( دیگه از دست بعضیها جرات نداریم بگیم سلام دوستان! p: )
مطمئن باشید که همه اونهایی که گفتید همه درجات مختلفی از خود خواهی درشون هست! از پدر و مادر و ... گرفته تا نمیدونم جون و ایثار و بقیه قضایا!
آخرش اینه که کسی این کارها رو به خاطر خدا انجام بده دیگه درسته؟ من میگم در کاری برای خدا انجام دادن هم خود خواهی هست ! چرا؟ چون طرف می خواد "خودش" ر و پیش خدا عزیز کنه!

(از دست همون بعضیها جرات نداریم بگیم " خندون باشین قندونا !" پس میگم: )
داغت نبینم!


Saturday, June 5, 2004

یک مشت خود خواه !

سلام دوستان ، می خواستم قبل از اینکه این مطلب رو بخونید بدونید که این مطلب اعتراض نیست بلکه سوال هست

خندون باشین قندونا!

چرا همه ما انقدر خود خواه هستیم؟ چرا هر کس هر کار میکنه در اصل برای خودشه نه برای دیگران . گفتم هر کار و منظورم دقیقا همه کارهایی بود که انجام میدیم . چرا هدف باطنی و نهایی هر کاری که انجام میدیم خودمون هستیم نه کس دیگه؟ حتی اونایی که ادعا می کنند کسی رو دوست دارد یا اصلا ادعای عاشقی دارند معشوقشون رو به خاطر خودشون میخوان و در واقع هدفشون ار عاشقی اینه که طرف رو برای خودشون نگه دارن . حتی اونایی که از کارهایی مثل فداکاری و بخطر انداختن جان و ... انجام میدن باز که کاملا دقت کنید هدف خودشون هستند.
خلاصه کمک به دیگران ، دوستی ، همکاری و ..... همه و همه در اصل جلوه های مختلفی از خود خواهی هستند!
چرا ؟
باور نمی کنید؟ باید بکنید!(حتی در ارسال این مطلب هم خود خواهی هست!)


گلی گم کرده ام میجویم او را!!

بدینوسیله اعلام میکنم که محمدعلی انتظاری فرزند محمد مهدی، مدت درازی است که از وبلاگ بیرون رفته و تا هم اکنون، هنوز به وبلاگ مراجعت نکرده است! از یابنده تقاضا میکنم که ایشان را به وبلاگ راهنمایی کند یا به صندوق پست یبندازد...
یک پسر عموی نگران....

Friday, June 4, 2004

بازی!

سه سال پیش یا بهتر بگم دو سال و نیم پیش حتی تو خواب هم این روز و نمی دیدم.
اما حالا....
واقعا این روزگار عجب بازی هایی داره.

Thursday, June 3, 2004

این آخرین شعر امام خمینی است که ده ساعت قبل از رحلتشون سرودند:


Wednesday, June 2, 2004

شعری از مولانا

هان ای تن خاکی ! سخن از خاک مگو
جز قصه آن آینه پاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتیست
جز از صفت خالق افلاک مگو

دورِ همی

گفتم این آخره هفته ُ دورِ هم باشیم جمیعاً D: ، پنجشنبه شب طرف های 10:30 اینا چطوره؟؟ یا جمعه صبح قبل ناهار .
اختیاری هم نیست ، اجباریِ D: ؛ همه بیان دیگه ...
اگه هم کار و بار دارین و خانوم بچه ها شب منتظرند ، خوب یه بار دیگه بعداً ...
راستی با خودتون چیپس و پفک هم اگه خواستین بیارین
... دمتون گرم یه چیز بگین ...
=^..^=

Tuesday, June 1, 2004

کمک های نقدی از نوع مجازی!

آقایون ! خانمها! اگه دوست دارید به من کمک کنید به این لینک یه سری بزنید :

بکوب تو سر این!
شاید شما هم کاسب شدید
آخرش هم اینکه SPAM هست و همه سر کار هستیم!
اگه هم نبود که یه پولی زدیم به جیب

خندون باشین قندونا!