Saturday, February 26, 2005

تکلیف

آقایون و خانمهای محترم !
لطفا هر کسی میتونه یه راه حل به من نشون بده که من بالاخره تکلیف خودم رو مشخص کنم که خدا رو می خوام یا خرما ! یا یه طوری این مسئله رو برای خودش حل کرده به من کمک کنه! چون دیگه کم کم اعصابم داره میریزه بهم و چند صباح دیگه خدای نکرده هم خدا رو بی خیال میشیم و هم خرما رو!
هر کسی هم که لازم دید با من تماس بگیره این کار رو بکنه ! چون تصمیم گرفتم برای همیشه این مسئله رو برای خودم حل کنم!

Monday, February 21, 2005

عاشورا و حواشی

روز عاشورا غیر از اون شور و حال خاصی که داره و همه ما به نوعی اون رو حس کردیم چند نکته جالب دیگه هم به نظر من داره اول اینکه بر خلاف راهپیمایی های مختلف که کلی تبلیغ راجع بهشون میشه و امکاناتی مثل اتوبوس و متروی مجانی و غیره برای اونها در نظر گرفته میشه، هیچ تبلیغ خاصی ( مثل 22 بهمن) برای روز عاشورا انجام نمیشه . انگار مردم خودشون همه چیز رو می دونن. انگار عزاداری برای ابا عبدالله یک قانون نانوشته است.همه کارها و مراسمها به طور اتوماتیک انجام میشه! قسمت جالبش هم اینه که همه جور آدمی از هر طیفی که به فکر انسان برسه توی این حرکت خودجوش مردم هست.
نکته بعدی هم که به نظر من جالب ( و البته کمی تا قسمتی تاسف انگیز!) است همین انواع و اقسام آدمهای مختلف هست. بگذریم از اون عده که فقط برای خوردن یک وعده غذا بیرون میان ( که خوب اونها هم به نوعی دعوتنامه امام حسین رو دارند و ما خیلی نمیتونیم غر بزنیم که تو چرا اینجایی؟ امام حسین خودش اگه کسی رو نطلبه صد سال سر سفرش راهش نمیده !) روی حرف من با اون زنها و مردهایی هست که برای عزاداری اومدن اما یه قول معروف سر و تیپشون اصلا به اون اوضاع و احوال نمیاد!
خانمی که وایستادی کنار خیابون و دسته ها رو تماشا می کنی و همینجور اشک میریزی! این اشکی داری میریزی برای کسی هست که سرش رو برای آزادگی داد، حالا شما نمیتونی همین یک روز رو به خاطر همون آدم اسیر آرایش و این جور چیزها نباشی؟
آقایی که کنار خیابون برای خودت سینه میزنی وحال خوشی داری ! حالی که خیلیها باید حسرت داشتنش رو بخورن ! نمیشه همین امروز رو رعایت کنی و یک روز از مد عقب بیافتی؟
نمیدونم ! باز هم دم همشون گرم که برای عزاداری اومدن نه برای سیگنال فرستادن و تلفن ردو بدل کردن و این جور چیزها!
خلاصه که عشق به امام حسین تو رگ و خون این مردم همیشه بوده و خواهد بود.

Saturday, February 12, 2005

دیگران را بگذار!

سلام!
خیلی وقته که خیلی چیزا می خوام بگم اما عدل همین دو روزی که ما تعطیل شدیم زدو این بلاگر لامصب! فیلتر شد! ولی حالا که بر فیلترینگ غلبه کردم ( الان خونه سارا اینام!!) اصلاً می خوام یه چیز دیگه ای بگم. ( یکی نیست بگه بابا حالا حرفتو بزن!)

این نوشته آخر کلانتر رو که خوندم البته کامنتاش منظورمه! خیلی متعجب شدم. واقعاً دوست دارم بدونم چه جوری یه عده خیلی راحت مردم رو به یه مشت گوسفند تشبیه می کنند که چشم هاشون رو می بندن، مغزشون رو هم تعطیل می کنن و هر کاری بهشون بگن همون کارو انجام می دن. چرا فکر می کنن یه پیرزنی که نمی تونه کلمات انگلیسی رو خوب تلفظ کنه یعنی عقلش رو در بست تعطیل کرده؟ چرا به خودشون اجازه میدن تا چهارتا کلاس درس خوندن خودشون رو عقل کل بدونن و مردمی که خلاف اونا عمل می کنن رو یه مشت آدم با ذهن بسته؟ خیلی دوست دارم بهشون می گفتم: معرفت با تحصیلات آکادمیک فرق میکنه. اگر در پی رسیدن به حقیقت هستیم معرفت می تونه با چهار برابر سرعت صوت ما رو به مقصد برسونه و تحصیلات فقط محکم کننده راهِ!
خیلی دوست دارم بگم اونایی که بچه های کوچیکشون رو میارن، برای اینه که از همین کوچیکی بچه هاشون رو با آرمانهایی که براش ارزش قائلن آشنا کنن تا اون ها بتونن راهی رو که به زعم خودشون درست تر میاد رو سریعتر انتخاب کنن.
من و شما سن زیادی نداریم و نتونستیم ارعاب و ترس زمان شاه رو درک کنیم، ولی همون پیرمرد پیرزن هایی که انگلیسی نمی دونن یا اصلاً همین پدر مادرهای خودمون ترس رو با پوست و استخونشون به معنی تمام کلمه درک کردن و موقعیتی رو که بدست آوردن به آسونی از دست نمی دن! هرچند که هنوز هم مشکل داشته باشن.
خیلی دوست دارم بدونم اونایی که میگن جمعیت کم بود یا از آرشیو بود پاشون رو گذاشته بودن تو خیابون یا نه؟ چطوری میشه اون سیل جمعیت رو که من خودم به چشم دیدم انکار کرد؟ می خوام بدونم چطوریه که تو فراخوان هایی که علیه نظام گذاشته میشه و تعداد افرادی که شرکت می کنند همان دهها نفر بیشتر نیست اکثریت مردم حساب میشن اما این جمعیت میلیونی اقلیت؟!!!
به نظر من درسته که مردم ایران مشکلات زیادی دارند ولی هر وقت که احساس تهدید کردن با هر عقیده ای که بودن با هم متحد شدن و جلوی خطر خارجی رو گرفتن. مردم فهمشون بالاتر از این حرفهاست که مشکلات داخلی کشور رو با ایدئولوژی نظام قاطی کنن و همین اتحادهاست که کشورمون رو تا حالا حفظ کرده.

دیگران را بگذار!
دل به آفتاب بسپار
نگاه کن چگونه هر بامداد
صبور و سربلند
از شانه های خاکستری صبح بالا می آید
و ستارگان چگونه از روشناییش شرمنده می شوند
خاموش می شوند
دیگران را بگذار!

Friday, February 11, 2005

سلام خورشید خانوم

وقتی بعد از سه چهار روز برف و بارون به اندازه نصف روز هوا آفتابی بشه اون وقته که قدر خورشید رو می فهمید!

Tuesday, February 8, 2005

دیروز به روایت من

1. دیروز عجب مفت خوریی بود!
2. تو خیابون از این گشتیا بود از دور به ما اشاره کرد، رنگ جفتمون پرید، شیشه رو کشیدم پایین، 4 تا شکلات بهمون داد توشون هم نوشته بود " دهه فجر مبارک باد"
3. آقاهه از تو ماشینش هی بر می گشت ما رو نگاه می کرد! منم به خودمون گرفتم برگشتم دیدم " حسین چنگی" ه ! نگو داشته همه رو نگاه می کرده آشنا ببیننش.
4. آقاهه از تو ماشینش هی برمی گشت ما رو نگاه می کرد! این دفعه دیگه با خودمون بود، بالاخره بعد از کلی بال بال زدن موفق شد بهمون بگه " خیلی بد رانندگی می کنید" !
5. ماشین تو بد ستمی گیریپاژ کرده بود، پیاده شدم یه چند متری هلش دادم!!! به حق کارای نکرده !
6. ولی عجب برفی بودا، به روایتی از 13 رجب سال 72 همچین برفی نیومده بوده، چاخان و دروغش پای راوی :D

پ. ن: این شعارِ خدایی منو کشته: " در راه دین و قرآن، میمیرم، ای خواهر عزیزم" ...

Monday, February 7, 2005

راه من

یک مرد ممکنه مورد لعن و نفرین خیلی از ایرانی باشه. ممکنه معتاد باشه ( یا حداقل "فعلا" ترک کرده باشه!) . ممکنه کلی صفات بد و نا پسند و .... داشته باشه.
اما همین مرد وقتی می خونه " گریه نمیکنم ، نرو / آه نمیکشم، بشین / حرف نمیزنم، بمان / بغض نمیکنم ، ببین"
من یکی که کلی حال می کنم ! بقیه رو نمیدنم!

Wednesday, February 2, 2005

Tip Of The Day

همیشه یادتون باشه که اگه در روز 2 عدد HYPE مصرف کنید اونوقته که تا چهار صبح خوابتون میاد اما خوابتون نمی بره!