Saturday, July 31, 2004

عزیزان من ! امروز در ادامه سلسله مباحث تُست مدرن جواب تست قبلی را به صورت تشریحی توضیح داده و احتمالا تست جدیدی را مطرح می کنیم اما جواب تست:
گزینه "ز" صحیح می باشد .
گزینه الف به این علت که پری جون نزدیک به هفتاد سال سن دارند به کلی منتفی است!
گزینه "ب" به این علت که همسایه دختر دم بخت ندارد غلط است.
گزینه " ج" هم همان مفهوم گزینه "ب" را دارد و غلط است!
گزینه "د" این گزینه به این علت که شراره با این جانب کلیومترها فاصله دارد و قادر به زمزمه در گوش من نیست باطل است
گزینه "ه" : خدا منو بکشه اگه تشنه به خون شپش عزیز باشم!
گزینه "و" : مگس خون قرمز ندارد
گزینه "ز": صحیح است
گزینه "ح " انحرافی است و به علت داشتن قافیه با گزینه بعدی مطرح شده!
گزینه "ط" به علت گزینه " و غلط است!
گزینه "ی" هم ایضا
عزیزان! در این لحظه استاد خسته شده و حوصله طرح تست جدید ندارد!مرخصید!

Friday, July 30, 2004

خداحافظی

ایشالا فردا صبح ما عازم هستیم. البته خبرش رو یک عنصر معلوم‌الحال با شایعات فراوون شش روز پیش پخش کرده بود.
دیگه حدود یک هفته ای از اینجا دیس‌کانکت می کنیم بلکه یه جای دیگه اجازه بدن کانکت بشیم.

خوبی بدی، هرچی دیدید از ما، حلال کنین.
نایب الزیاره همه خواهیم بود.

فاصله

تردید دارم! جایی میان دو فاصله.دو بودن.دوشدن.
تردید دارم! نه به او.نه به راه.به خودم.به زمان.
به خودم؟!
می ترسم! از فاصله.از جدایی.از ثانیه.از راه.از قهر باران.از نیلی سرخ.از او.
از او؟!
....!!

و سکوتی که از پی می آید.

جشنواره

اینها عجب مسخره هایی هستند!!! کلی پاشدیم رفتیم اونجا، یه تابلوی کوچیک پشت درش آویزون کردند که جشنواره از 14 تا 18 مرداد برگزار می شود.
نه یه عذرخواهی نه هیچی!

Thursday, July 29, 2004

تلنگر

- مونا! آدم بزرگ شه ميميره ها!
- خوب پس چي؟
- خوب ما هم بزرگ ميشيم ديگه...
- اممم عيب نداره، من بزرگترم زودتر ميميرم
- به خاطر 2 سال ناقابل؟! نخير، من تپل ترم زودتر ميميرم
- اوووه، حالا يه ذره تپل تري فكر كردي چه خبره! من سرطان معده ميگيرم ميميرم
- حالا چرا معده؟
- نمي دونم، هميشه فكر مي كنم سرطان معده دارم!!
- اولاً اين از عوارض رشتته كه همچين فكري مي كني بعدشم به فرض هم كه سرطان بگيري كلي طول ميكشه، ولي من زودي سكته مي كنم ميميرم، سر 3 سوت
- ....

و اين مكالمه بي نتيجه تا مدتي ادامه داشت...

اين گفتگو بين من و ليموترش همون شبي كه فهميديم خاله ام مريض و الان تو CCU ِ اتفاق افتاد.
لطفاً براش دعا كنيد حالش زودتر خوب بشه.

به هر حال ليمويي جان با اينكه خيلي دوستت دارم، ولي من زودتر ميميرم.

Wednesday, July 28, 2004

~~~ما رفتیم~~~

من و یکی دیگر از بلاگر ها که خواست اسمش فاش نشود داریم میریم مشهد. البته همراه پدر و مادر.... فکر میکنم که تا 16 مرداد تهران باشیم. پس یک هقته از دستمون راحتید...

یا حق!!!

کسی صدای منو میشنوه؟

نمی دونم چی شده ، اما فکر کنم کسی که بالاست صدای منو نمیشنوه ...



Tuesday, July 27, 2004

زوو

پنج شنبه عصر ما می خواهیم بریم جشنواره کارت های اینترنتی، سالن وزارت کشور، هر کی پایه است، اعلام کنه.

المپیاز

چند روزی هست که اخبار خوبی از المپیاد میاد. مثلا تیم دانشجویی دانشکده ریاضی دانشگاه شریف در نهمین المپیاد بین المللی علمی دانشجویی جهان که در مقدونیه برگزار شد به مقام اول رسید.  خوب این خیلی عالیه که بچه های ما اینقدر نخبه هستند. اما من یه کم به این قضیه ها مشکوکم. نه به هوش بچه های ما ، نه؛ به این که چرا آمریکایی ها و انگلیسی ها و ... که کلی ادعا دارن هیچ وقت نیستند؟؟ میدونین، فکر کنم یه کاسه ای زیر نیم کاسه است. انگار میخوان که بچه های با استعداد دنیا رو شناسایی کنند و بعدش ببرنشون پیش خودشون. من که فکر میکنم این مسابقات این جور ضررهاش بیش تر از سودشه.
البته یه سود خیلی باحالی داره ، البته از ما که گذشت. اونم اینکه میشه بدون کنکور رفت دانشگاه.
 
کلی چیز داشتم که بنویسم، همش یادم رفت. باشه برای بعد.

Monday, July 26, 2004

سلسله تستهای تُست مدرن بخش دوم

از آنجاییکه ممکن است در آینده در درک مطالب تُست مدرن دچار مشکل شوید یک سری تست برای شما عزیزان در نظر گرفته شده تا در این زمینه به سطح استاندارد برسید.

- وقتی داریم ستاره ها رو تماشا می کنیم و تو گوشم زمزمه های عاشقونه می کنی ، اونقدر از دستت عصبانی می شم که می خوام با مشت و لگد بیافتم به جونت! اونقدر بزنمت که جونت در بره! همچی بزنمت که نشه دست و پاتو از هم تشخیص داد!بعدش هم بشینم و از دیدن خون قرمزت لذت ببرم!
سوال : مخاطب این جملات کسیت؟
الف- پری جون!
ب- دختر همسایه
ج – دخمل همساده
د- شراره جون!
ه- شپش قاپ بدست
و- مگس
ز- پشه
ح- yes
ط- پشه و مگِس!
ی- سوسک

چون تازه با این تستها آشنا شدید و اول راه هستید یک راهنمایی هم می کنم که تابلوی تابلو بشه :
" آری آری آری اوووووو هِه هِه هِه"
خوب عزیزان برای امروز کافیه . جواب تست و سوالات بعدی در روزهای بعدی. 

 

لالون

وقتی 3 روز از ماجرا می گذره دیگه حس و حال نوشتن درباره ماجرا هم می ره! پیک‌نیک روز جمعه رو منظورمه.
تو خانواده ما یه سفر مجردی این شکلی یه مساله تازه بود.شاید پدر و مادرهای ما تو جوونی خودشون از این کارها می کردند ولی از وقتی ما یادمون میاد همیشه همه سفرها و گردش ها همراه با خانواده بوده است و این پیک نیک روز جمعه ما از این نظر یک مساله جدید به حساب میاد. از این نظر که این موضوع یه تغییر مثبت بوده، از نظر من موفقیت خوبی است.
خود من شخصا فکر می کردم خانواده ها مخالفت شدیدتری داشته باشند ولی واکنش ها فقط در حد یک واکنش معمولی پدر و مادر نسبت به فرزندان شون بود.




ویلاهای آنچنانی قشم، نگاه‌های ویژه محلی های لالون، دشت پر از بوته های گل پر، رودخانه پر خروش، درخت واژگون شده روی رودخونه (عین فیلم‌ها برای  رد شدن از رودخونه باید از این تنه درخت رد می‌شدیم)، جاسازی خربزه و هندونه و دوغ و نوشابه تو آب سرد رودخانه، کم حرفی آقا اسرافیل و لبخندهای مینا خانم، جنگولک بازی و داد و هوارهای ما، گیلاس و آلبالوهای باغ مردم که هی چشمک می‌زدند و بالاخره ما رو مجبور کردند که چند تاشون رو بکنیم، پایه بودن لیلا خانم توی کوهنوردی، فوت‌های امیر که با ایثار تمام بدون حضور بادبزن سعی در شعله ور کردن ذغال‌ها داشت و خوب هم موفق بود، وفور کباب و کمبود سیخ (3 بار سیخ ها رو خالی کردیم)، تعارفی شدن نون چرب زیر کباب‌ها، عذاب وجدان ماها برای جارو کردن همه خوردنی‌ها خاطراتی خوبی بود که تو ذهن همه خواهد ماند و در نهایت هم اتفاق بد سوختن دست لیلا خانم که امیر جریان کاملش رو نوشته.
خلاصه جای هر کی نیامد خالی.


~~~چی میگذره؟~~~

بشنو از من چون حکایت میکنم
امشب از ماندن شکایت میکنم

این غم آشفته آبم میکند
همنشین اضطرابم میکند

رمز دیشب: یا محمد، یا علی
رمز امشب : پول و میز و صندلی

میکشند قد، کاخهای سبز باز
صاحبان آن، همه اهل نماز

از جراهت پریم یا مولا
خون دل میخوریم یا مولا

چه قسم ها که نابجا خوردیم
و ندیدیم که از کجا خوردیم

عشقها عشقهای پوشالی
وعده ها وعده های تو خالی

ناله ساز را نمیفهمیم
شور آواز را نمیفهمیم

آنکه پایش به جبهه جا ماندست،
 چند سالی است بی عصا ماندست

از  پس انداز چند ساله فقط در کفش چند پینه جاماندست
در همین شهر در میان شما یک نفر در معاش وا ماندست

First Impression

1. امروز داشتم يك سري نوشته رو مرور مي كردم، يكي برام نوشته بود:
اگر يادمان بود و باران گرفت
نگاهي به احساس گل ها كنيم
نمي دونم مال كيه، ولي به نظرم خيلي لطيف اومد.

2و3. به دليل اينكه اينجا خانواده زندگي مي كنه حذف شد.

4.دارم با نوع جديدي از كتاب آشنا مي شم كه قبلاً بهشون مي گفتم چرت و پرت، نمي دونم بعد از آشنايي كامل اسمشون رو عوض مي كنم يا نه!

5. تا ظهر يه حس بدي داشتم.

Sunday, July 25, 2004

~~~واسه چی؟~~~

راستی راستی دین واسه چی اومده بین ماها؟ جز اینکه آدم ها بتونن کنار هم خوب و سالم زندگی کنن؟ اسلام که کاملتریین دینه نباید کاملترین پیروان رو داشته باشه؟  نباید جامعه ای که دین اعضای اون اسلامه از همه جامعه ها بهتر باشه و مردمش الگو باشن برای بقیه دینها؟

حالا کمی فکر کن ببین که چقدر راه تا خدا مانده است؟

فرهنگ غنی و بیداری ما

اینقدر تو رادیو تلویزیون و روزنامه و اینور و اونور از فرهنگ و مرام ایرانیت و ملی میگن که  آدم بعضی اوقات وسوسه میشه دور و برش رو نگاه کنه ببینه این همه فرهنگ غنی رو میبینه یا نه . نمیدونم رانندگیامون نشونه فرهنگ بالامونه؟ یا عربده کشی و دعواهایی که هر دفعه بری بیرون وسط خیابون توجهت رو جلب میکنه ؟! شایدم طرز رفتار کارمندای اداره هامون با ارباب رجوع این فرهنگ و نشون بده ...  یا نه ! اصلا شاید این دروغ گویی و دو رنگیی که اینقدر تو جامعه زیاد شده و صد البته عادی!... چرا تو مملکتی که بالای 95% مردمش مسلمون هستند هموطنای ارمنی و مسیحی ما باید معروف باشن به راستگویی؟!نمیدونم تا حالا با هیچکدومشون صحبت کردید یا نه ولی  شاید اینو خودشون جا انداختن که هر دفعه یکیشون میخواد قضیه ای رو تعریف کنه.... میگه: میدونی که ما ارمنیا دروغ تو کارمون نیست !!! یعنی شما ها هست....
من نمیفهمم اینا فرهنگ نیست ؟ اگرم نباشه یه نشونه ای ازش هست یا نه ؟!
من تازگیا روزی چند بار یاد جمله جالب جمال الدین اسد آبادی میفتم که وقتی رفته  بوده بلاد فرنگ( به قول خودشون) گفته: من در اروپا مسلمانی دیدم ولی مسلمان ندیدم ولی در بلاد اسلامی مسلمان دیدم(تا دلتون بخواد !!) ولی مسلمانی ندیدم !!
به هر حال کاشکی این همه ژستی که واسه فرهنگمون میگیریم تو عمل نشون بدیم ....

Saturday, July 24, 2004

?How does it sound

جرو بحث دو نفر دیگه اون یه ذره انرژی رو که تو دیروز گرفته بودی در عرض یک ربع به باد می ده و دوباره احساس خالی بودن باطریها میاد به سراغت.


~~~کم داره؟~~~

جدی جدی این دنیا چیزی کم داره؟

باغ و باغبون . . .

یک روز یک باغ آتیش گرفت   ...   پیش ِ چشمهای باغبون
غنچه ء یاس باز نشده   ...   پر پر شد از باد خزون
آتیش زبونه می کشید   ...   نیلی میشد برگ های یاس
چشمهای باغبون میدید   ...   شکسته شاخه های یاس
میدید گلش از اون روزا   ...   آروم آروم فدا میشه
روزی یک گلبرگ از تنش   ...   از شاخه ها جدا میشه
هر روز می اومد باغبون   ...   کنار ِ یاسش می نشست
گریه میکرد ُ دم به دم   ...   دست ُ می زد به پشت دست
بلبل های خسته ,  که دل   ...   به باغبون داده بودن
از فرط گریه همشون   ...   از نفس افتاده بودن
یک روز که باغبون میدید   ...   تموم ِ گل پرپر شده
خشکیده ریخته رو زمین   ...   گل نگو خاکستر شده
نیمه شب اومد یاسشُ   ...   با بلبل های سینه چاک
آروم آروم بی سر صدا   ...   یه گوشه بردش زیره خاک
هیچکس از مزاره یاس   ...   هیچ اطلاعی نداره
کاشکی که بلبلش  بیاد   ...   سنگ مزار  و  بزاره







Wednesday, July 21, 2004

~~~!i!i!i~~~

چند روزه که معلوم نیست تو سرم چی میگذره. یک مشت فکر عجیب و غریب که خودم باید برم حسابی رو هر کدوم از فکرام فکر کنم که بفهمم چه خبر شده توی این مغز من.

ماهیگیری

برنامه ماهیگیری روز جمعه برگزار خواهد شد.
ما می ریم، هر کی هم خواست بیاد با من تماس بگیره!

 فعلا همین!

بی نهایت

و در وادی بی انتهای شب سر گشته و خسته به پیش می روم.
آنجا که هیچ محبتی نمی تواند مرا به خود وا دارد؛
به ناگاه سرچشمه عشق تو را میابم.
در این تاریکی بی حد تو را می بینم؛
و در را،
وآتش را،
و بازوی نیلی را،
و علی را،
وچاه را،
و مظلومیت را،
و...
خدا را.

Tuesday, July 20, 2004

رسم خوشایند؟!؟!؟!؟!؟

می خواهم از رویش خیس باران بنویسم اما وقتی لاشه گندیده مرداب را می بینم از اینکه آن نوید دهنده شادی و امید به این روزگار پست رسیده چنان می فسرم که نوشتن را بی فایده می پندارم.
می خواهم از سکوت کویر شب برایت بگویم اما رد خش خش جاروی مردی  که در دل شب سیاه کوچه ها را برای لقمه نانی می پوید ذهنم را می خراشد.
دلم می خواهد از عشق و دوستی و محبت و گل و سبزه و.... حرف بزنم اما عشقهای نماهای کثیف ، جوانه های دل مرده ، قلبهای پارپاره و آن نا امیدی که در جان و دل بسیاری مدتهاست لانه کرده گلویم را چنان می فشارند که دیگر یارای سخن گفتنم نیست.
چه کسی گفت زندگی رسم خوشایندی است؟ ممکن است باشد اما چیزی که می بینم نامش زندگی نیست. 
 

Monday, July 19, 2004

~~~?~~~

تا حالا شده که حس کنی توی این دنیای به این بزرگی فقط یه نفر پشت تو مونده و باهاته؟؟ یعنی فقط اون رو داری؟ حالا فکر کن که اون آدم رو چقدر دوستش داری....

پاچه خاری از نوع دخترونش

سر یکی از امتحانا بود. 4 واحدی. اخر امتحان اومدن از این برگه های ارزشیابی اساتید دادن بهمون پر کنیم. منم انگار که دارم کنکور میدم سر هر گزینه ای کلی فکر می کردم و بهترینش انبخاب می کردم.خوب،متوسط و از این حرفا ولی بسیار خوب تو کارم نبود.حالا این داشته باشید. یه چند روز گذشت.تو حیاط با یکی از بچه ها حرف می زدیم که پرسید راستی بچه ها شما ها برگه های ارزشیابیتون چه جوری پر کردید ؟گفتیم فلان جور. 2 تا از دوستام  گزینه های ضعیف رو هم برای بعضی سوالا انتخاب کرده بودن. خلاصه این رفت و اون یکی اوومد بعد یه خورده حرف زدن دوباره گفت بچه ها شما ها برگه های ارزشیابیتون چه جوری پر کردید؟ دیدیم یه ذره مشکوک می زنه گفتیم چطور مگه؟گفت اخه استاد  گفته سه نفر برگه های ارزشیابیشون بد پر کردن من اون سه نفر و می ندازم ترم بعد هم با هاتون کلاس نمی گیرم.!!!
نگو همه بچه ها هم برگه هاشون با گزینه بسیار خوب پر کردن فقط مونده بودیم ما 3 تا. تا چند روز بعدش هر کی رو میدیدی می گفت بچه ها شما ها برگه های  ارزشیابیتون ...!!
از اون ور هم جناب استاد برای اینکه اسمای اون سه بخت برگشته رو کاملا متوجه بشه حتی از بچه ها پرسیده که رنگ خوذکارشون اون روز چه رنگی بوده؟!! و از اونجایی که من خیلی خوش شانس تشریف دارم اون روز خودکار ابیم تموم شد با مشکی نوشتم.شانس دیگه.
بیا اینم نتیجه صداقت.
 
راستی بهتر نیست ادم همیشه محافظه کار باشه؟!

جام ملت هاي آسيا

چين كشوري است در جنوب شرق آسيا و اكنون ميزبان جام ملت هاي آسياست. تيمي كه درفوتبال تيم قوي نيست و بيشتر دررشته هاي رزمي مدعي است.
اين كشور پرجمعت ترين كشور دنياست با حد ود يك ميليارد و دويست ميلون نفرجمعيت. چين تنها يك باردر جام جهاني بوده يعني جام جهاني 2002 ژاپن و كره جنوبي و در جام ملت هاي آسيا هم مدعي نخواهد بود.تيم هاي مثل ايران و ژاپن مدعي هستند.(ان شاءالله كه ايران قهرمانِ)
چين در سال 2008 ميزبان المپيك است در ضمن مي دونستيد كه جام ملت هاي آسيا قدمت بيشتري از جام ملت هاي اروپا دارد؟

Sunday, July 18, 2004

عشق سوال تنفر

اول- نمیدونم چرا ولی این روزها تعداد آدمهایی که ازشون خوشم نمی یاد خیلی بیشتر از آدمهایی شدن که دوستشون دارم!
دوم – یه کتابی دارم می خونم به نام " لحظهای ناب زندگی " که پر از سوال هایی هست که می تونه تا چند روز ذهن رو به خودش مشغول کنه.
یک سوالی در این کتاب مطرح شده که شاید مشابه اون رو زیاد شنیده باشید . ولی این یکی بد جوری ذهن منو به خودش مشغول کرده و البته جوابی که به این سوال دادم بیشتر از خود سوال منو به فکر انداخته!
"اگه بدونید یک ماه بیشتر از عمرتون نمونده دوست دارید تو این یه ماه چه کار انجام بدید؟" 
  
 

~~~پاچه خاری~~~

هفته پیش فهمیدم که منم اگه بخواهم پاچه خاری بکنم خوب بلدم. جاتون خالی رفتم که نمره خودم رو روی برد ببینم دیدم که جناب استاد برام 11 رد فرمودن. من هم به فن پاچه خاری رو آوردم. و جای همتون خالی 5 نمره ناقابل زدم تو رگ." اگه گفتی آخر سر نمرم چند شد؟"



Saturday, July 17, 2004

خوش شانس

اگه فقط يك درصد حرفاش رو باور مي كردم حالم ازش به هم مي خورد.
تنها شانسي كه آورده اينه كه يك درصدم رو حرفاش حساب نمي كنم.

آسمون

تو این تهران پر زرق و برق که اگه پول بدی آمریکا همین جا خواهد بود، یه آسمون درست و حسابی که چهار تا ستاره توش سو سو بزنه نمی تونی پیدا کنی!
جای همه خالی پریشب یه آسمان پر ستاره قشنگ دیدیم!

Thursday, July 15, 2004

~~~اینجا ایران است؟~~~

بعد یه مدت نسبتا طولانی دیروز رفتم تجریش. جای شما خالی. چقدر آدم خوشتیپ زیاد شده و ما خبر نداریم. سر پل گوگل رو که نگو!!! پلیس و تشکیلاتی به هم زدن که نگووووو....
دبیرستان من تجریش بود. ولی یادش به خیر اونوقت که ما تجریش میرفتیم اینقدر خوشتیپ نبود که الان هست!

بهترین باشی

Wednesday, July 14, 2004

بازگشته

شپش رو پیدا کردم !
بیچاره سوت شده بود توی ساب بلندگو! تا یه آهنگ اوپدوس اوپدوسی گذاشتم دوباره سوت شد بیرون. فعلا هم با من قهره!

مفقود الاثر

خدمت خانمها و آقایون عرض کنم که امروز نشسته بودیم و مشغول سر و کله زدن با جدیدترین کشفمون (Urban Freestyle Soccer) بودیم که یهو دیدیم شپش عزیز از تو جیب پرید وسط صفحه مونیتور و قاپشم هی بالا و پایین میانداخت و بر و بر منو نگاه می کرد:
- پاشو از جلو مونیتور برو کنار بذار به کارم برسم!
- مرده شور کارتو ببرن ! کارت اینه؟
- به تو چه فضول پاشو برو کنار
- آخه اینم کاره برای خودت درست کردی صبح تا شب پای این مونیتور چه شکری می خوره آخه!؟
- مثل اون پسر خالت وز وز نکن بینیم بابا !
- مگه دروغ میگم ؟ الاف !
- گمشو کنار بینیم بابا!
- خودت پاشو از جلو کامپیوتر گمشو کنار !
در این لحظه شپش پرید رو دکمه پاور مانیتور و مانیتور رو خاموش کرد!
- این کارا چیه می کنی شپش مسخره!؟!!؟
- همین که گفتم
- الان حالیت میکنم
در این لحظه شپش را به کمک دو انگشت میانی و (هیییی وااایییی!) سوتش کردیم و به بقیه بازی پرداختم!
ولی از صبح تا حالا دارم به حرفاش فکر می کنم!
در ضمن نفهمیدم کجا سوتش کردم که هنوز خبری ازش نیست!

Tuesday, July 13, 2004

سپید

رفتم توی سوره یه هو کپ کردم.ای بابا بازم!!

از بهروز مرادی نوشته بود.از اخرین نفری که بعد از اشغال خرمشهر از شهر رفت بیرون.یه هنرمند با حال.شاید اون تابلو رو که روش نوشته <به خرمشهر خوش امدید؛جمعیت ۳۶ میلیون نفر> رو دیده باشید.یکی از کارهاشونه.

دفه اول تو اردوی جنوب ۲ سال پیش بود که اسمش شنیدم.شخصیتش خیلی به نظرم جالب اومد.برای همین وقتی امسال دیدم دانشگاه هنر به مناسبت سالگرد شهادتش براشون یادبود گرفته معطل نکردیم با یکی از بچه ها رفتیم <پی کوجا می گردی امو>.می خواستم بیشتر در موردش بدونم.دفعه سوم هم تو وبلاگ سیاه مشق.الانم که سوره.
نمی دونم چرا اینا رو دارم می گم.شاید به خاطر این که وقتی دیدم سوره هم از ایشون گفته بد جوری جا خوردم.شاید به قول لیمو یه نشونه باشه مثلا این که ایجانب بعدا یه هنرمندی چیزی از اب در میام !!! نمی دونم.
یه قسمت از یکی از نوشته هاشون انتخاب کردم که براتون می نویسم .البته چون زیاده خلاصه می کنم.
تا بعد.

بسم الله الرحمن الرحیم
هر بار که خود را مهیا برای نوشتن می بینم در خود احساس می کنم که کوهی از اندوه و نگرانی بر دوشم سنگینی می کند و همین باعث می شود که از ابراز ان خودداری کنم.گاهی احساس می کنم انچه را که با ان در گیر هستیم یک درد است.به جز خدا با چه کسی باد سخن گفت؟گویی در این انقلاب تنها مانده ایم.کسی نیست بفهمد چه می گوییم.همه با ما بیگانه شده اند انه از این که ما به راه جنگ کشیده شده ایم برایمان دل می سوزانند.ما هرچه در زندگی داشتیم به امان خدا رها کردیم.دنیا را گذاشتیم برای اهلش.همیشه در معرض مهاجمان مغرض واقع هستیم که چرا رفته اید انجا اشیانه کرده اید.گویی ملک خدا ملک ان ها است و برای ورود به ان اجازه از حضرات باید داشت.درد من این است که بعد از این همه مدت باد به بعضی ها فهماند که این کشور در حال جنگ است و بدتر از ان انقلابی شده درد این جا است که چراهنوز درگیر مسایل جزیی هستیم هرکس دیگری را اماج تهمت و افترا قرار می دهد و خود را مبری ومطهر می داند.حرف ها دو پهلوست بازار قسم های دروغ به اوج رسیده توی ترازوی کاسب محل یک طرفش جنس مشتری است یک طرفش سنگ پدر سوختگی.انقلاب ما مانعی بزرگ رسیده (هواهای درونی)و برای عبور از ان خیلی ها در گل گیر کرده اند.جنگ به پیش میرود نق زن های حرفه ای در جا می زنند.جنگ به پیش میرود و راحت طلبان و عافیت جو خودشان را به صندلی حب و جاه طناب پیچ کرده اند و در از دست رفتن ازادی های دموکراتیک سینه می زنند.جنگ به پیش میرود و کاروان سلحشوران حماسه افرینان با گام های محکم کرم های ریشه خوار را زیر پا له می کنند.کرکس ها در انتظارند تا روزی بر این انقلاب فرو ایند و تکه ای را به یغما ببرند.
خدا کند همه ما ازاین ازمایش بزرگ الهی سر بلند و پیروز به در اییم.و فداکاری و مردانگی و انصاف پیشه کنیم تا به یاری خدا نصرت و پیروزی حاصل شود خداوند عمر نوح به امام عزیز عنایت فرمایید

خرمشهر - اول محرم ۲۶ /۶/۶۴

بازگشت دایناسور 2 !

خوب امتحانای ما هم تموم شدن ولی بازم این درس دست از سر ما بر نمیداره! تابستونم تابستونای قدیم... خوب میبینم که تو مدتی که نبودم ماجرا زیاد اتفاق افتاده ! با با با هم دوست باشید !
خوب فعلا همین !
خداحافظ

شهر زيبا

ديروز من با محمد رفتيم سينما فيلم شهرزيبا، فيلمي بسيار زيبا به كارگرداني و نويسندگي اصغر فرهادي با بازي ترانه عليدوستي، واقعا همه هنرپشه هايش خيلي خوب بازي كردند يك فيلم اجتماعي بسيارخوش دست، حتماً برويد بينيد وگرنه ازدستتون ميره.
قبل ازشروع فيلم هم فيلم مهمامان مامان رو تبلغ كرد كه بهترين فيلم جشواره فجرشده.

راستي تا حالا جيم جيم خوردين؟ ما كه كلي آتيش گرفتيم!!

تصمیم

ببین این خط و این هم نشون!

من از امروز می خوام دیگه سر رانندگی حرص نخورم!!

ستون ِ سمت راست پایین

خودمونیم ... چند وقتی ِ که نیستم ُ نبودم ُ ننوشتم ُ نخوندم ؛ اما حالا اومدم , میدونم هم که همه یه شما ها از اینکه نبودم خیلی ناراحت بودین ، حتی غمناک!!!
جا داره که در پایان از همه یه شما ها که در این مدت غمناک , دردناک , گریه ناک , اندوهناک و خیلی مدل های مختلف ِ دیگه که بعلت زیغ وقت باشه برا بعداً تشکره خاصه بگم

~~~سهراب~~~

الان که دارم اینو مینویسم، داره بارون میاد، منم پنجره اتاقم رو تا جایی که میشه باز کردم. تازه جاتون خالی خواننده دوست داشتنی خوم هم(سید علیرضا عصار) داره شعر سهراب رو میخونه...!!!
عشق را زیر باران باید جست! من رفتم دنبال عشق بگردم!

Monday, July 12, 2004

. . .

...و تعطیلات اینگونه به من خوشامد گفت.

حکایت بغداد

به قول خواجوی کرمانی:

پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است
آن که گویند که بر آب نهادست زمین
مشنو ای خواجه که تا درنگری بر باد است
دل در این پیرزن عشوه گر دهر نبند
کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
خاک بغداد به حال خلفا می گرید (1)
ورنه این شط روان چیست که در بغداد است

اینم گویا از حبیب خراسانی است:

کاووس کیانی که کی اش نام نهادند
کی بود؟ کجا بود؟ کی اش نام نهادند؟
با خاک عجین آمد و از تاک عیان شد
خون دل شاهان که می اش نام نهادند
خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان
این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند


ظاهرا این بغداد از قدیم الیام شانس نداشته. اما از بغداد و پادشاهانش که بگذریم این ساده زیستی و نچسبیدن به دنیا هم خیلی سخته ها. ما یه روز آبگوشت داشته باشیم من صدام در میاد. واقعا کی می تونه مثل حضرت علی زندگی کنه. بعضیا میگن خوب اون حضرت علی بود. ولی به نظر من ایشون چون این جوری بود و خصایل خوب رو خودش به دست آورد حضرت علی شد. البته این نظر منه. نظر شما چیه؟؟
------------------
1) به نظر من باید بیشتر باید به حال مردمش گریه کرد.
2) بعضیا منو متهم کردند که اگه درس داری چرا اونور مینویسی و اینور نمی نویسی. باید بگم که آخرین پست من مربوط میشه به 8 تیر یعنی یه روز بعد از شروع کلاسها. هرچی هم که فکر میکردم چیری به ذهنم نمیرسید. اینم از اثرات ادبیات خوندنه که شد 247 امین پست این وبلاگ.

~~~عجب بویی میاد!~~~

سلام.

بوی خون در کوچه ها آید همی/زخم نا مردی ندارد مرحمی

(الان که دارم اینو مینویسم خیلی ناراحتم)
فکر نمی کردم که راجع به گروپ با من اینجوری رفتار بشه. فکر میکردم که مثل وبلاگ، اینم میتونه یه کار جالب باشه. ما هم توی این دنیا یه دسته یا یه گروپ از آدم ها رو تشکیل میدیم. خوبه که بتونیم حرفمون رو از هر طریقی که شده به همه برسونیم. گفتم شاید نامه هم بتونه یه وسیله باشه.
بعضی ها که کلا با ما لج فرمودن. اصلا واسه نوشته هامون کامنت نمیذارن که به حساب خودشون ما را ضایع کنن. من که همیشه واسه همتون نظر میدادم. هر چی که فکر میکردم رو بیان میکردم. اگه پست نمیدادم. حضورم رو توی وبلاگ با دادن کامنت حفظ میکردم.
همون بعضی ها وقتی توی یاهو آن لاین میشدن، واسه ما چراغشون رو خاموش نگه میداشتن که ما مزاحمشون نشیم. ولی چون من 2 تا آیدی دارم. (متاسفانه یا خوشبختانه)ابن مسئله رو متوجه شدم و سعی کردم که دیگه مزاحم کار این دوستان نشم.(یه وقتی حال و احوالشون رو نپرسم.)
باز هم همون بعضی ها اونقدر کار دارن که وقتی بهشوم پی.ام میدی که لطفا برین توی گروپ عضو شین که تعداد اعضامون بیشتر بشه و کارمون ارزش بیشتری پیدا کنه میفرمایند که وقت ندارن.
باز هم و باز هم همون بعضی ها میفرمودن که نامه هاتون چرا تکراریه؟ میگم بابا اول کاره. کمک کنید کم کم درست میشه. فعلا برای دست گرمی چندتا نامه میفرستیم، که ببینیم که اصلا میشه با نامه با هم ارتباط داشته باشیم یا نه.
باز هم همون بعضی ها میفرمایند: من حوصله ندارم میل باکس خودم رو خالی کنم.(فکر میکنم که معنی این حرف این باشه که نامه های ما فقط به درد پاک شدن میخوره)(کاش به همین درد هم میخورد.)(که مثل اینکه نمیخوره)خدا رو شکر که باز بعضیهاشون دلشون به حال من عاجز از همه جا رونده و مونده سوخت و رفتن عضو شدن.

من نه قهر میکنم نه اینکه که خودم رو از خوندن و نوشتن توی وبلاگ محروم میکنم. چون خوندن نظرات و حرف دل خیلی از مهربانان در این وبلاگ خیلی بیشتر از اینا ارزش داره.
اصلا برام مهم نیست که تا آخر حرفام رو بخونید یا نه. چون اگه خودم بودم نمیخوندم.

الان که اینا رو نوشتم، خیلی خوشحالم.

مثل همیشه آرزو میکنم که بهترین باشید....

Barbecue

انقدر حرف پيك نيك و گردش و اين جور چيزها رو زدين ولي نرفتين، خوب آدم ديگه، ما هم هوايي شديم جمعه اي رفتيم دماوند. آقا جاتون خالي بدجور خوش گذشت ( البته جاي همتون كه نه دو تا از بلاگرهاي عزيز هم تشريف داشتن.)
اولين كاري كه كردم اين بود كه از كسوت يه خانم با كلاس و اتو كشيده خارج شده خواستم از درخت بالا برم، البته تلاش مذبوحانه من به نتيجه اي نرسيد. دو دقيقه بعدش سرمون رو چرخونديم ديديم بعله، باباي بنده بالاي درخت تشريف دارن، مشغول خوردن گيلاس!
بعد از ناهار هم زير درخت ها دراز كشيديم، جالبيش اينجا بود كه باران نعمت بود ماشاءالله، همين جور توت از درخت ميفتاد كه اگه يه كم دقت مي كردي صاف ميفتاد تو دهنت كه ما را بهشت يادآور شد.
تو بهشتمون يه دست بدمينتون خفن هم زديم كه كت و كول بنده هنوز دردناكِ. آخر سر هم كه لب رودخونه...
البته چيليك چيليك هم عكس گرفتيم كه خوب آماده نيست.

به هر حال خيلي خوش گذشت، تا شما باشيد هوس چيزي رو به دل آدم نندازيد!

Sunday, July 11, 2004

بخواب که مصی بیداره

وقتی داریم میریم کوه دو تا بستنی میخریم که یکی رو پایین کوه بخوریم و یکی روی قله. ولی همهیشه اونی که میبریم بالا روی قله، آب میشه.

Saturday, July 10, 2004

~~~~~~~

خوب مثل اینکه داستان عضو شدن توی این گروپ حاج میرزا علی ادامه داره.


به چند تا از دوستان خوب و مهربانم باید جواب بدم که توی کامنت نمیشه!

اول معصومه خانوم:
من فقط برای شوخی بود که جواب کامنت شما رو دادم. سعی کردم که آخرش هم نشون بدم که فقط قصد شوخی دارم و بس.(با اضافه کردن جمله اهدای خون = اهدای زندگی). فکر میکنم که از دست من ناراحت شده باشی.به هر حال معذرت میخواهم.

ثانیا لیموی شیرین:
1)این گروپ مال من یا مال بابام نیست. مال ما است. مال نوه ها و هرکی که این وبلاگ رو میخونه و بقیه دوستانمون توی نت.(از اسمش و توضیحش هم معلومه) گفتیم که یه گروپ درست کنیم که اگه کسی نامه قشنگ یا خوندنی دریافت کرد(از هر طریقی) بقیه رو هم بی نصیب نگذاره. اگه منظورت از اونایی که نوشتی من هستم، من قبول میکنم. من لیاقت ندارم که شما توی گروپ عضو بشی. ولی گروپ مال من نیست مال همه ما است. (از همینجا از همه دوستانی که لقب بی لیاقت بهشون نسبت داده شده معذرت میخواهم.)
2)اگه من لیاقت ندارم توی گروپ عضو بشی، پس نگو که عضو نمیشم چون نامه هاتون تکراریه. (چون هنوز عضو نشدی که نامه ای گرفته باشی)کلاس کار ما رو پایین نیار.
_____________________________________
ما به کارمون ادامه میدیم. **اگه دوست داری دستت رو به ما بده تا در ادامه راه با هم باشیم.**


مثل همیشه بهترین باشید....

Friday, July 9, 2004

نقاب

" هر کسی هستی یه دفعه / قد بکش از پشت نقاب / از رو نوشته حرف نزن / رها شده از پیله خواب / نقش یک دریچه رو ، رو میله قفس بکش / برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش/"

چند وقته حس می کنم این آهنگ خیلی خیلی به واقعیت نزدیک شده . طوری که به نظرم میاد تمام آدمها پشت نقابهایی که خودشون از خودشون ساختن قایم شدن . شاید هم پشت نقابهایی که دیگران برای اونا ساختن.

" کاشکی می شد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس / تنها برای یک نگاه حتی برای یک نفس/ تا کی به جای خود ما نقاب ما حرف بزنه / تا کی سکوت و رج زدن نقش نمایش منه؟"

البته من خودم به قول معروف چون خیلی رو بازی می کنم فکر نمیکنم نقاب خاصی داشته باشم! ولی ای کاش بتونم واقعی ترین واقعیت خودم رو به همه نشون بدم . اگه هم تا حالا نقابی در کار بوده از این به بعد نیست!

اونهایی که من رو میشناسن شاید فکر کنن که من شاید یه آدم بی خیال هستم یا یه کسی که به قول معروف هنوز بچه اس!
خوب بذار فکر کنن
من همین هستم که هستم! من طه هستم ، از طه بودن هم فعلا که لذت می برم. حداقل یه نقاب کمرنگ تری نسبت به بقیه دارم! دوست هم ندارم پشت نقاب باشم.
" می خوام همین ترانه رو / رو صحنه فریاد بزنم / نقابمو پاره کنم / جای خودم داد بزنم"

در ضمن از اونایی که حرفهای بقیه رو قرقره می کنن و حتی یک کلمه اش رو هم نه می فهمن و نه باور دارن شدیدا متنفرم و حالمو به هم می زنن! (حالا ربط این قسمت به بقیه مطلب بماند!)



چی بگم والله؟

من اگه دلم نخواد به سخنرانی برم باید کی رو ببینم ؟
من اگه دوست داشته باشم تا نفسم در بیاد سوت بزنم باید کی رو ببنیم؟
من چه کار کنم که عاشق سر و صدا هستم؟
چه عیبی داره که فیلم تماشا کردن دوست داشته باشم؟
حتما باید دچار خود سانسوری بشم و صدام در نیاد و هر چی بگی بگم چشم تا راضی شی؟ ماشاالله اصلا به حرفهای آدم هم که گوش نمیدی!
بابا ایوالله!

Thursday, July 8, 2004

~~~مواظب باش ضایع نشی~~~

بابا جون، به جون خودم کلاستون نمیاد پایین اگه بیایین توی این گروپ حاج میزعلی عضو شید! هیچم جواد نیست اگه همه ماها توش عضو باشیم! نامه ها هم اگه همکاری کنید و به آدرس زیر میل بزنید دیگه تکراری نمیشه. هرکی نامه قشنگ و جالب و خوندنی دریافت کرد، خواهشا ما رو بی نصیب نذاره...
haj_miz_ali@yahoogroups.com
اگه هم عضو نشی خیلی آدم ضایعی هستی! D:D:D:D:D:D:

من تو پست بعدی آدمهای ضایع رو معرفی میکنم!
این یک تهدید جدی است!
حالا اگه راست میگی نرو اینجا عضو شو!


http://groups.yahoo.com/group/haj_miz_ali/join

کمک

بهتر شد؟!

-----
آقا من مردم از بس با خودم فکر و خیال کردم که کدوم جمعه یه قرار بگذاریم برای یه گردش یک روزه!
شدیدا به کمک فکری احتیاج دارم. پیشنهاد بدین بابا!!!!

Wednesday, July 7, 2004

Riddle

كدومش بدتره؟

با يكي ازدواج كني كه اصلاً دوستش نداري، ولي اون تو رو خيلي دوست داره؟
يا كسي كه تو خيلي دوستش داري، ولي اون اصلاً تو رو دوست نداره؟

برا خودتون هم برداشت هاي الكي نكنين، نه كسي قرار ازدواج كنه، نه كسي قرار ازدواج نكنه!

Sunday, July 4, 2004

Euro 2004

پرتغا ل كشوري است درغرب اروپا كه با اسپانيا شبه جزيره ايبري را تشكيل مي دهد پرتغال الان ميزبان جام ملت هاي اروپا است پرتغال در فوتبال سا بقه زيا دي دارد يكي ازافتخارات اين تيم كسب مقام چها رمي در جام جهاني 1966 لندن است كه با اوزبيو ستاره خود كسب كرد تيمي كه حتي برزيل را حذف كرد ولي درنيمه نها يي مغلوب انگليس شد و حالا با حذف هلند به فينال امده است واكنون قصد دارد كه مثل تيم با شگاهيش پرتو كه قهرمان با شگاهاي اروپا شد قهرمان جام ملت هاي اروپا شود. تا به حال فقط هلند توانسته اين مقام را كسب كند يعني تيم باشگاهيش قهرمان اروپا شودو تيم مليش نيزدر همان سال جام ملت هاي اروپا را فتح كند يعني درسال 1988 شود.

حالا به نظرتون كي جام رو مي بره؟!؟!


Saturday, July 3, 2004

اسرارِ بگو

بعض دوستان در این بلاغ مرا متهم کردند به تقلب در پاسخ مسائل مطروحه این جناب و من از طرز سخن گفتن این گمراهان واقف شدم بر این موضوع که آنان هیچ از قوانین ماورا الطبیعه در زمینه تحصیل علم ندانند و در این بحث بسی گمراهند
پس بر آن شدم یکی از خرافه های مطرح در این زمینه را بر آن عزیزان باز گویم و بابی گشایم در فرا روی این عزیزان در این مقال تا زین پس بدانند و بخوانند و بگویند…
در ازمنه قدیم بعضِ محصلین بر این اعتقاد بودند که هر گاه در هنگام تحصیل علم و کوفتن حمار! ، موری از روی کتب درسی و یا دستنوشته های آنان عبور کند نشان از کسب توفیق در امتحان است .
آنان تا این صحنه بدیند دست نوشته ها و کتب را بسته و هله هله کنان و هروله کنان فریاد بر می آوردند که " بشارت باد ما را که در امتحان فردا نمرات ماورا الف کسب می کنیم و از نمرات مادون دال در امانیم و این درس را نیز چون دروس دیگر پاس خواهیم داشت!"
پس ای فرزند ! این قرین را در ذهن بسپار و زین پس مور را کرامت دار و در هنگام عبورش از روی دست نوشته هایت حرمت دارش! باد بر زیرش نیانداز که امتحانت به باد خواهی داد!
حال که حکمت جواب و سوالهای نوشته قبلی بر همگان روشن شد و ثابت شد که جوابها بر معیار کشک نیوده اجازه مرخصی خواهم تا بلاغ ترک گویم و به ملعبه قبیحه و مهیج و بسیار نکو ساخت GTA بپردازم
حق یارتان

Malone Dies

اول يه كتاب نوشته بود:
تقديم به آنان كه مس حيات خويش را به طلا بدل كردند.

يعني به اونا مجاني مي دن؟!

*
چقدر كتابا با هم فرق دارن! نه به اون يكي كه تا 2 نصفه شب، سر امتحانا، منو بيدار نگه داشت نه به اين يكي كه در عين سر حالي بعد از 10 دقيقه خوندنش آدم احساس مي كنه به 2 ساعت خواب، احتياج مبرم داره!

Friday, July 2, 2004

آروزهای نه چندان بزرگ

یکی از کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم این بوده که یه دوربین دیجیتال ( حتما باید دیجیتال باشه !) دست بگیرم و راه بیافتم تو خیابون و از صحنه های جالبی که میبینم عکس بگیرم . و شب هم تو یه سایت بذارمشون که بقیه هم لذت ببرن! واقعا آرزوش رو دارم .
دیروز دوباره این آرزوم با دیدن یه صحنه دوباره عود کرد. منظره ماشین شستن یک نفر لب جوی آب به سبک و سیاق مسافر کشهای محترم با این تفاوت که طرف یه خانم بود که لنگ رو گرفته بود به دست و یا علی ...
شاید بگید پس چرا ارزوم رو عملی نمی کنم ؟ هی هی هی ! بسوزه پدر بی پولی!

پی نویس : هیچ یک ازشما عزیزان به تست جواب صحیح ندادید جواب صحیح : سوال اول :ه سوال دوم : ح

Thursday, July 1, 2004

کنکور

دیشب محمد آمده بود تو اتاق من و داشتیم فوتبال می دیدیم. نیمه اول که تموم شد پا شد بره بخوابه. بهش گفتم کامپیوتر رو خاموش کن!
اومد یه نگاهی به کیبورد انداخت و گفت:
اه! حامد، من یک ساله دست به کامپوتر نزدم!!!

فردا دیگه انشاا..تموم می شه!