Sunday, July 30, 2006

آخرین مواضع سیاسی اجتماعی من...

1) این اسرائیل بی پدر و مادر دیگه داره گندش رو بالا میاره. نظرم راجع به کاندولیزا رایس هم اینه که هر وقت میبینمش دلم میخواد خفش کنم!
2) اخیرا از دو تا موضوع خیلی شاکی میشم.
اول اینهایی که چادر سرشون میکنن و همه موهاشون بیرونه. نه اینکه بگم باید همه موهای خانم ها تو باشه و این حرفها. اصلا بحثم این نیست، ولی یکی نیست بگه آخه عزیز دل، اگه تو واسه خودت اعتقاد داری جلو مامان و بابات یا صاحب کار و... در بیا و اونجوری که دوست داری لباس بپوش و آزاد باش. نه اینکه یه چیزی بندازی سرت یه جوری که نتونی راه بری. چادرت هم بشه مثل شنل زٌرو! اگه اعتقاد به چادر سر کردن داری و چادر سرت میکنی که مثلا نا محرم نبینه، چرا همه موهات رو میگذاری بیرون؟
دوم این پسر و دخترهایی که تو مکانهای عمومی آویزون هم میشن و دوتا دوتا راه میرن. یا تو پارکها (مثل جمشیدیه) با یه وضع ناجوری کنار هم میشینن که آدم خجالت میکشه نگاهشون کنه. انگار نه انگار چهار نفر دیگه دارن تو پارک قدم میزنن و میبیننشون!

Wednesday, July 26, 2006

World War III

George w.Bush and Tony Blair are at the white house dinner.one of the guests walks over to theme and ask what they're discussing.
"We are making up the plans for Word War III", says bush.
"wow", says the guest."and what are plans?"
"We're gonna kill one million Muslims and one dentist", answers bush.
the guest looks to be a bit cinfused."one ... dentist?",he says."why will you kill one dentist?"
Blair pats Bush one the shoulder and says,"What did i tell you? Nobody is gonna ask about the Muslims."

Sunday, July 23, 2006

بازی

دوست ندارم با حرف های نیش دارت رولت روسی بازی کنی.
دوست دارم حرف آخرت را وسط مغزم شلیک کنی.

Monday, July 17, 2006

خالی

دیشب، من بودم و ماه، اما تو نبودی. در فراغت ستاره خیالم را نورانی کردم تا جای خالیت در کنار ماه به چشم نیاید. اما ستاره هر چه پرنور شد جایت بیشتر پیدا بود. گفتم به کهکشانهای دور و نزدیک خاطره سفر کنم تا دیگر ماه را نبینم. غرق شدم در کهکشانی دور. به خیالم دیگر مشکلی نبود. اما بود تا از کهکشان سرک می کشیدم، از آن دور ماه را میدیدم و جای خالیت را .
آنقدر در خاطره ها پرسه زدم تا صبح زمین برسد و ماه محو خورشید شود. خورشید آمد و ماه رفت و دیگر معلوم نبود جای خالیت کجای این آسمان است.

Tuesday, July 11, 2006

يك سفر باحال

الان كه اينجا نشستم و دارم اين متن رو مي نويسم اگر سرم رو كمي به چپ برگردونم از ورودي "باب الجواد" مي تونم حرم امام رضا رو ببينم. بله همين الان هم چراغ هاي صحن ها و گنبد رو چون ديگه داره شب ميشه روشن كردند. انصافا هيچ جا قشنگ تر از حرم امام رضا نيست. به خصوص وقتي كه توي مسجد گوهرشاد نشستي و داره از مناره هاي حرم اذان مرحوم موذن زاده پخش ميشه. يا وقتي كه قبل از اذان صبحه و باز همون جا نشستي و داره مناجات صبح پخش ميشه. (راستي اذان صبح اينجا حدود 2.5 است و نيمه شب ديگه معنايي نداره!)
خلاصه اينم از اون چيزهايي كه به قول امير نميشه ازش خيلي نوشت.
گشتم همه جا بر در و ديوار حريمت
ديدم كه جايي ننوشته است گنهكار نيايد
خيلي چيزها هي به ذهنم ميرسه اما بهتره كه بگذريم.

*
عجيبه! ديروز جام جهاني تموم شد و هنوز اينجا خبري ازش نيست. من گفتم الان بايد از اينكه بالاي يك پست جديد پست ميدم از يكي عذر خواهي كنم. اما به هر حال.
ديشب ما اينجا بساطي داشتيم. حسينيه شده بود عين استاديوم. ايتاليا يك طرف و فرانسه هم يك طرف و اگر جزء يكي از اين دو گروه نبودي راهيت ميكردند به حرم! خلاصه منم كه با هيچ كدوم نبودم. از ايتاليا كه خوشم نميومد، فرانسه هم كه از گروهش به زور بالا اومده بود. اما از اونجا كه فرانسه در مراحل بعد خوب بازي كرد رفتم با فرانسه اي ها. سر اون پنالتيه اينجا رو هوا بود. اولش كه نفهميديم گل شد يا نشد. بعد كه فهميديم يك پتو برداشتيم و هر كي ايتاليايي بود يك جشن پتو براش گرفتيم! سر گل ايتاليا اوضاع برعكس شد. منم خوردم! بعد از گذشت مدتي اوضاع يك كم بهتر شد و اجازه نشستن رو زمين صادر شد! گذشت تا اخراج زيدان. انصافا باحال گذاشت تو سينه ماتراتزي. از مركز ثقلش چرخيد به جاي اينكه از كف پا بچرخه!
ولي نه داور فهميده بود نه كمك هاش. فقط برد ورزشگاه بود و دوربين ها كه فهميدند چه خبره. براي همين اخراجش هم نامردي بود. به خصوص براي آخرين بازي بهترين فرد جام(از قول فيفا).
دوباره پتوها بود كه به حركت در اومد. اما تعداد فرانسه اي ها بيشتر بود.
تا اينكه كار رسيد به پنالتي و ايتاليا برد. انصافا با پنالتي جام رو بردن اصلا فايده نداره. بازي هم اصلا در حد فينال نبود. هنوزم به نظرم فرانسه بهتر بود چون ميتونست از دفاع ايتاليا كه خوب بود بگذره اما ايتاليا خيلي كم ميشد حمله كنه.
راستي سر اون گله كه آفسايد شد،ما هم داشتيم چيپس مي خورديم كه يك هو گل شد و همه پريدن بالا. ياد اون تبليغه افتادم كه ميپريدن بالا بعدش دوربين به سبك ماتريكس مي چرخه اما اون پسره ميگه بياييد پايين بابا آفسايد بود.
خلاصه حال داد. تا حالا اينجوري فوتبال نديده بودم. كاش بازيش هم از اون خفن ها ميشد.

صداي اذان مغرب از حرم داره مياد. ديگه ميرم كه به نمازش برسم.

از در خويش خدا را به بهشتم مفرست
كه سر كوي تو از كون و مكان ما را بس
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

-------
ببخشيد،الان پست رو اديتش كردم آخه دفعه قبل تند نوشتم يكم غلط داشت درستش كردم.