Monday, July 12, 2004

~~~عجب بویی میاد!~~~

سلام.

بوی خون در کوچه ها آید همی/زخم نا مردی ندارد مرحمی

(الان که دارم اینو مینویسم خیلی ناراحتم)
فکر نمی کردم که راجع به گروپ با من اینجوری رفتار بشه. فکر میکردم که مثل وبلاگ، اینم میتونه یه کار جالب باشه. ما هم توی این دنیا یه دسته یا یه گروپ از آدم ها رو تشکیل میدیم. خوبه که بتونیم حرفمون رو از هر طریقی که شده به همه برسونیم. گفتم شاید نامه هم بتونه یه وسیله باشه.
بعضی ها که کلا با ما لج فرمودن. اصلا واسه نوشته هامون کامنت نمیذارن که به حساب خودشون ما را ضایع کنن. من که همیشه واسه همتون نظر میدادم. هر چی که فکر میکردم رو بیان میکردم. اگه پست نمیدادم. حضورم رو توی وبلاگ با دادن کامنت حفظ میکردم.
همون بعضی ها وقتی توی یاهو آن لاین میشدن، واسه ما چراغشون رو خاموش نگه میداشتن که ما مزاحمشون نشیم. ولی چون من 2 تا آیدی دارم. (متاسفانه یا خوشبختانه)ابن مسئله رو متوجه شدم و سعی کردم که دیگه مزاحم کار این دوستان نشم.(یه وقتی حال و احوالشون رو نپرسم.)
باز هم همون بعضی ها اونقدر کار دارن که وقتی بهشوم پی.ام میدی که لطفا برین توی گروپ عضو شین که تعداد اعضامون بیشتر بشه و کارمون ارزش بیشتری پیدا کنه میفرمایند که وقت ندارن.
باز هم و باز هم همون بعضی ها میفرمودن که نامه هاتون چرا تکراریه؟ میگم بابا اول کاره. کمک کنید کم کم درست میشه. فعلا برای دست گرمی چندتا نامه میفرستیم، که ببینیم که اصلا میشه با نامه با هم ارتباط داشته باشیم یا نه.
باز هم همون بعضی ها میفرمایند: من حوصله ندارم میل باکس خودم رو خالی کنم.(فکر میکنم که معنی این حرف این باشه که نامه های ما فقط به درد پاک شدن میخوره)(کاش به همین درد هم میخورد.)(که مثل اینکه نمیخوره)خدا رو شکر که باز بعضیهاشون دلشون به حال من عاجز از همه جا رونده و مونده سوخت و رفتن عضو شدن.

من نه قهر میکنم نه اینکه که خودم رو از خوندن و نوشتن توی وبلاگ محروم میکنم. چون خوندن نظرات و حرف دل خیلی از مهربانان در این وبلاگ خیلی بیشتر از اینا ارزش داره.
اصلا برام مهم نیست که تا آخر حرفام رو بخونید یا نه. چون اگه خودم بودم نمیخوندم.

الان که اینا رو نوشتم، خیلی خوشحالم.

مثل همیشه آرزو میکنم که بهترین باشید....

No comments: