Monday, May 24, 2004

عشقهای خیابون

مي خوام بگم از عشقهاي خيابون....................عشقهاي کشکي و مثل صابون
عشقي که تابلوست رو هواست پدر جون...............ميدونن اينو حتي هر جفتشون
عشقي که از چشم باشه و نه از دل..................معلومه عشق نيست ، هوسه پسر جون
از پسره بگم که هيچ حاليش نيست...................خانم ميخوادش برا کافه هاي بيست بيست
برا موبايل ، پول و ماشين سواري ...... .........همينم هست عاقبت دولا شتر سواري
مي بردش جاهاي با کلاسه...........................مي خردش بادمجونِ گلاسه!
خنده هاي زپرتي ، عشقهاي هارتي پورتي.............واللهِ ارزش نداره اين خانم اِفنتي
دختره چي؟ اونم حاليش نميشه........................آقا مي خواد، اما چيچي؟ سه نقطه!
خنده و قهر وچشمکاي هر چه بهتر.....................قلب مريض را ميکنه مريض تر
را ميره و ناز مياد هر چه بهتر ....................مريضتر رو ميکندش مريضتر!
اينم شد عشق پسر جون من؟........................کاره اينم آخه خانم جون من؟
آخرشم من که ميدونم چيه...........................دعوا ميشه ، بهانه و زلزله
همش يکه به دو بهمراه مرافه......................هر دو ميشن از دست هم کلافه
مي پيچونن ميرن جفتشون............................بعدش ميگن عشقم که شد کوفتمون!
عشق اونه که از ته اون دل باشه...................عشق اونه که يک شبه اي نباشه
عشق اونه که يکي باشه نه چندتا...................دل اونه که يک جا باشه نه صد جا
نميشه ديد عشق رو توي خيابون......................بايد بگيريدش هميشه از خداتون



No comments: