Saturday, September 23, 2006

7


هنوز صداي بمبارون ها به وضوح تو گوشمه.خاموشي ها.آژير خطر.جمله معروف "صدايي كه هم اكنون مي شونيد بيانگر وضعيت قرمز است..."
يادم يكبار از سرو صداي زياد از خواب بيدار شدم نميدونستم چه خبر شده بابا كنارم خوابيده بود گفت نترس بخواب بمبارونه!! يه بار هم بمبارون بود ما زير پله ها پناه گرفته بوديم و يه سري عراقي اومده بودن تو كوچه داشتن به خونه ها تير اندازي مي كردن!! به همه خونه ها به جز خونه ما! البته خيلي سال بعد فهميدم كه خواب بوده وعراقي ها هيچ وقت نتونستن تا دم خونه ما بيان! ولي تا قبلش هميشه به عنوان يكي از واقعيت هاي مسلم زندگي بهش نگاه مي كردم!
يادش به خير يه پتو هم داشتم _ هنوزم دارمش!_ بعضي وفتا موشك بارون كه ميشد ميرفتم گوشه اتاق پتوم رو مي كشيدم رو سرم و عينهو كبك فكر مي كردم ديگه امنيت برقرار شده و هيج بمبي اجازه فرود رو سر بنده رو نداره ! روزگاري بود!
...
راستش من گاهي از دست اين همه غري كه مردم ميزنن خيلي خسته ميشم اصلا انگار خدا بعضي ها رو آفريده فقط واسه نق زدن اصلا نمي تونم همچين ادم هايي رو درك كنم .
يه زن و شوهر جووني رو ميشناسم كه اقاهه شايد به زور 35 سالش باشه ولي تو جنگ بوده تا پارسال وضع زندگيشون خوب بوده ولي يهو اين آقا بدنش شروع مي كنه به لم و لس! شدن طوري كه الان بدون عصا نميتونه راه بره.ظاهرا از عوارض جنگه .دكترا هم آب پاكي رو ريختن رو دستش و بهش گفتن ديگه خيلي زنده نميمونه.الان هم خيلي كاري از دستش بر نمياد و اموراتشون به سختي ميگذره. گله اي ندارن شكايتي ندارن ولي من نميفهمم چرا بايد هم اين عوارض و تحمل كنن هم توهين بشون از ملت كه چرا مثلا بچت صد سال ديگه سهميه كنكور داره؟؟
مردمي كه خيلي بيشتر از يه يچه 5-6 ساله جنگ رو حس كردن چرا واسه آدمايي كه خودشون از مردم بودن و جلوي تير مستقيم دشمن قرار گرفتن اون قدر كه بايد ارزش قائل نيستن؟؟! اونايي كه اگه نبودن اون عراقي ها امروز نه فقط واقعا دم خونه ما بلكه كل خونه رو اشغال كرده بودن!

No comments: