Monday, May 14, 2007

مهارت ( یا دود از کنده بلند می شود)

جای شما خالی چند وقت پیش توی صف تخم مرغ بودیم. از همون صف های طولانی کسل کننده مشهور! فقط وقتی من تو این صف بودم یه اتفاقی افتاد که کسلی رفت و به جاش خنده و تحسین نشست! تحسین یک خبره! یک متخصص!

قضیه از این قراره که ملتی که شونه تخم مرغ رو تحویل می گرفتن چون شکسته و لت وپار معمولا قاطی تخم مرغ ها هست میرن یه گوشه ای و سر فرصت همه تخم مرغ ها رو وارسی می کنن و شکسته ها و ناقص ها و ... رو به فروشنده پس می دهند که اونم انصافا آدم خوش انصافیه و پس میگیره ! حالا بعضی ها هم جنس هایی رو که خریدن یه گوشه که جلو راه نباشه میگذارن که بعدا همه رو با هم ببرن.

یه آقایی طبق روال معمول این داستان تخم مرغ ها رو وارسی کرد و شکسته ها رو عوض کرد و بعد هم تخم مرغ ها رو گذاشت همون گوشه و رفن سراغ بقیه خرید! در این گیر و دار یک عدد موجود فرصت طلب به اسم کلاغ اومد نشست همون بغل و یه نگاه به چپ و یه نگاه به راست و تشخیص اغتنام فرصت و به منقار گرفتن یه تخم مرغ ( اونم درشت!) و الفرار! کل جریان هم به سه ثانیه ( یا به تعبیر دیگه سوت!) نرسید . یعنی می خواستی کلاغ رو کیش کنی از این بیشتر طول می کشید!

آقا ما در کف مانده بودیم از این زبلی کلاغ! می گفتن کلاغ در دله دزدی ماهره ولی ما به عینه ندیده بودیم که قسمت شد!

حالا بعدش صاحب مال اومده بود. هی چپ و نگاه میکرد، راست و نگاه می کرد فایده نداشت بعد به شونه تخم مرغ های بقیه نگاه میکرد! بعد هی الکی از ملت می پرسیدو ... تا اینکه ما بدادش رسیدیم و قضیه رو گفتیم و دو عدد شاخ تمیز رو سرش نمو دادیم!( شایدم فکر کرد من تخم مرغ رو برداشتم !)

خلاصه داستانی بود برای خودش!

9 comments:

حامد said...

ای ول به کلاغه!

Anonymous said...

saf pasand in kojash khande dar bood!

Anonymous said...

چه با حال حتما اقاهه فکر کرده سرکار گذاشتیش

Anonymous said...

درموردكامنت هاي پست پايين
قربونتون برم همتونودوست دارم ازراه دور ميبوسمتون(مدل ماهواره اي)ر

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.
Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.
Anonymous said...

یعنی چی که هز بین ری مود؟ ما ازاین قرطی بازیا اینجا نداشتیم!!!
گفتی کلاغ یاد یه جریان دیگه افتادم دو روز پیش بود با دوستم روی یه صندلی فکرکن پارک نشسته بودیم یهو یه کلاغ اومد از پشت بال وپرشو زد به سر این رفیق ما. حالا ما فکر کردیم اشتباهی شده, یه دو دقیقه بعدش اومد محکم با نوکش زد دوباره به پشت مقنعه اش بطوریکه بالهاش خورد به من و ما هم دیگه متواری شدیم!!

Anonymous said...

کلاغ که واقعا"آخر هوش و پدرسوختگیه!من تعجب میکنم این بار به کاهدون زده.

Ehsan Azad said...

احتمالا بعدا کلاغه شتر هم می دزده !