Monday, May 8, 2006

رفیق شیخ و اتوبوس:حضرت عزراییل

چندی پیش که در محضر شیخ بزرگ بودیم حکایتی نقل شد که مایه تعجب گشت و اسباب تعقل. حکایت، حکایت دوستی از دوستان قدیم شیخ بود که در این محفل کنون نقل کنم:
در ازمنه قدیم ( منظور ما قبل انقلاب) که اسباب سفر بین بلاد مختلفه اتوبوس بود و گاری و هنوز به مدد علوم جدیده اسباب اختراعی برادران رایت برای سفر بین بلاد استفاده نمیشد ، رفیق شیخ قصد عزیمت از بلادی به بلاد دگر نمود ، لاجرم قصد سفر با اتوبوس کرد و سوار اتوبوسی شد.
شب بود و باران و جاده به نهایت زُخرُف! در این میان شوفر نواری در میان ضبط چپاند که آهنگهایی داشت به نهایت ابتذال ( زان قسم که جلوی خواهر و مادر به هیچ روی نتوان شنید) . پس رفیق شیخ را قوه قهریه فزونی گرفت و ندا داد:" ای شوفر ! چون از ما شرم نمیکنی؟ خود خواهر و مادر نداری؟ این نوار از ظبط به در آور !"
شوفر چون رویش بسی زیاده بود و سبیلش کلفت صدا زد:"هر آنچه عشقم کشدچون کنم! گر ناراحتی تفضل!"
رفیق شیخ گفت:" من به خاطر جمعیت اناث فی المرکب گفتم و الا خود دانی" سخن که بدینجا رسید شوفر دستی را بکشید و مرکب متوقف کرد و الحاد کرد بر پیاده کردن رفیق شیخ ، از رفیق شیخ " مر من چه گفتم" از شوفر " بریز پایین بینیم باااا!" مردمان و زنان و دختران در اتوبوس نیز هیچ گونه میانه داری نکردند و صلواتی ختم نکردند و این رفیق نگون بخت شیخ یاری ندادند و عاقبت او پیاده شد!
حال در آن شب بارانی وسط صحرای بی نام و نشان ، رفیق شیخ چندی ایستاد و قریب ساعتی بعد در حالی که چونان موش آبکشیده گشته بود اتوبوسی دگر او را سوار بکرد.
چون سوار شد و نیم ساعتی در جاده رفتند اتوبوس ایستاد و شوفر ندا داد:" پل عبور بر اثر سیلاب ویران شده ، اتوبوسی که در آن هنگام بر رویش بوده حادثه دیده و جملگی هلاک شدند!"
رفیق شیخ چون اتوبوس بدید همانا متعجب شد که اتوبوس همان بود که ساعتی پیش او سوارش بود!!
--
انسان در کار خداوند میماند! چرا او جدا بشد از آن اتوبوس؟ بدان جهت که اعتراض کرد به آهنگ مبتذل اجلش تعویق افتاد؟ مسافران چون کمکش نکردند و در آن بیابان تنها بگذاشتندش اجل مهلتشان نداد؟ حضرت عزراییل این قوم دستچین بکرده بود به جهت تعجیل در نوبتهای عقب افتاده و این رفیق شیخ اشتباهی سوار شده بود؟
خدا داند و بس!

No comments: