Sunday, April 23, 2006

At The Zooooo

این مطلب رو اوایل زمستون پارسال بود که نوشتم اما نشده بود بگذارمش آن‌لاین . بیچاره داشت تو وُرد خاک میخورد تا امروز ظهر که یه اتفاقی افتاد! حالا مطلب رو داشته باشین:

ها ها! رفته بودم آزمون تیچینگ بدم!
آره دیگه از این سر دنیا پا شدیم رفتیم اون سر دنیا. در حالیکه اینجا خورشید زیبا انوار طلائیش رو همه جا پراکنده بود و به همه لبخند میزد و ما با لباسهای حلقه‌ای روزگار میگذروندیم، چشمتون روز بد نبینه اونجا چنان برف و بورانی بود که بادش فیل رو از جا میکند! ما که دیگه مشغول کایت سواری بودیم ( من اصولاً از بچگی عاشق اغراق کردن بودم، دست خودم نیست!) .
قیافه اونجایی هم که رفته بودیم خیلی شبیه اینایی بود که دخترای معصوم رو گول میزنن می‌دزدن بعد من هر چی به اینا میگفتم گوش نمیدادن که میگفتن ببین اینجا تابلو داره!! پس رسمیه! خوب بابا جان اون تابلوها رو منم میتونم درست کنم آخه! ولی خوب خدا نخواست و ما رو ندزدیدن.
حالا ما فکر می کردیم الان 4 نفر دیگه مثل خودمون اومدن و یه نفر هم حداکثر یه ربع با هرکی مصاحبه میکنه و بعدش هم با یه لبخند بهمون میگه که شما دیگه الان میتونی تیچینگ باشی! زهی خیال باطل! آزمون کتبی بود...
اونایی که اومده بودن چند تاشون که الان هم درس میدادن یه دختره هم بود که با چنان عشوه ای به ما گفت من IELTS دارم انگار حالا چی داره!! ( این قسمتش حسودی بود). خلاصه اینکه ما میخواستیم از همون راهی که اومدیم سرمون رو بندازیم پایین و برگردیم ولی خوب باز خدا نخواست و برنگشتیم!
بعد یه آقای بسیار شیکانی اومد ما رو به یک اطاق دیگه دعوت کرد که محل آزمون بود. ما هم همچین نوک مدادهامون رو تیز کرده بودیم که ورق رو سوراخ میکرد اما چشمتون روز بد نبینه توی اون اطاق با تعداد متنابهی کامپیوتر روبه رو شدیم!( همه مانیتور ها هم ال سی دی!!) بله یک آزمون آنلاین بود که باید ساین‌این میکردیم ، ما هم یواشکی یه جوری که کسی نبینه مدادهامون رو چپوندیم تو جیبمون!
حالا خوبیش این بود که دستم تو تایپ کردن تنده و با اینکه باید دو تا رایتینگ هر کدوم بالغ بر 250 کلمه مینوشتیم به مشکل کمبود زمان بر نخوردم!(اینجاش یعنی اینکه آره ما خیلی اینکاره‌ایم!) ولی تو قسمت وُکَب.... آقا یه دونه از این کلمه ها آشنا نبود!! اما جالب‌تر از اون قسمت اسپیکینگ بود، یه صفحه باز میشد یه آقایی شروع به صحبت میکرد بعد یهو خشکش میزد- احتمالاً اونجا حرفش تموم شده بوده- بعد تو باید سه دقیقه در جوابش حرف میزدی. من هر چی اینور اونور میکردم بیشتر از 1 دقیقه حرفی نداشتم به اون مرتیکه نره خر بزنم! تازه همینشم از سرش زیاد بود، کلی بهش لطف کردم، بره حالش رو ببره!!

آزمون چیزی حدود 4 ساعت به طول انجامید. بعد هم ما به منزل ( همونجایی که خورشید عالم تاب می تابید!) رجعت کردیم. نشون به اون نشون که هنوز زنگ نزدن بگن بیاین تیچینگ.
اصلاً میدونی چیه؟ اینا همش پارتی بازی میکنن، این آزمون‌ها رو هم الکی برگذار میکنن! وگرنه کیه که نخواد من برم موسسه‌اش درس بدم؟ ها؟!


تا اینجاشو دیدین؟ از اینجا به بعدش رو توی پست بعدی ببینین...

No comments: