سید علیرضا عصار
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا
از همه مهم تر اینکه از روز ابتدای کارش سعی کرد رابطه بین ادبیات و موسیقی رو که کم کم داره از بین میره، احیا کنه. ترانه هایی که اجرا میشه و به بازار میاد، واقعا ارزش ادبی ندارن و فقط تا حد کمی وزن و قافیه دارن.
می چرخم و می رقصم و می نوشم از این جام
بی خود شده از خویشم و از گردش ایام
عصار به نظر من همیشه نظر خودش رو با قدرت تمام بیان میکنه. خواه برای کسی خوشحال کننده باشد خواه ناراحت کننده. خیلی جاهاه سعی کرده مشکلات اجتماعی رو درون ترانه فریاد بزنه.
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
ما، در برون در شده وغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند
در صفوف ایستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز
آهنگی که عصار برای ایران با نام "وطن" اجرا، بدون شک از زیبا ترین کارهاست. غرور آفرین و محرک. هماهنگی موسیقی و شعر...
آرشی داری به تیر انداختن
دست بهرامی به شیر انداختن
رخش و رستم بر او پا در رکاب
تا نبیند دشمنت هرگز به خواب
مرزداران دلیرت جان به کف
سرفرازان سپاهت صف به صف
خون به دل کردند دشت و نهر را
بازگرداندند خرم شهر را
من هر وقت به ترانه هاش گوش میدم، می تونم اون عشق الهی که همیشه ازش صحبت میکنه رو بشنوم.
راجع به ظاهر علیرضا خیلی ها اعتراض دارند. ولی از نظر من هیچ ایرادی نداره که یک فرد صوفی مآب، اینگونه مو های خود را بلند کنه و ریش بلند داشته باشه. پارچه سبز، همیشه روی دست راست و انگشتر عقیق در دست چپ. یه جورایی محشر....
دم ز راه و رسم سلمان میزنیم
لاف اسلام و مسلمان میزنیم
کاشکی از نسل سلمان میشدیم
لحظه ای، یک دم مسلمان میشدیم
No comments:
Post a Comment