Wednesday, August 31, 2005

After All

دیشب خواب عجیبی دیدم! نمی تونم بگم خواب بدی بود یا مثلاً خوب بود، ولی یادش که میوفتم مور مورم میشه!!


خواب دیدم دارم واسه خودم قبر می خرم.
خیلی واضح بود و با تمام جزئیات. مردِ داشت قبرای خالیشون رو نشونم میداد، آخر سر، یکیش که کنار یه امامزاده بود رو انتخاب کردم. تو خواب داشتم با خودم فکر می کردم چون کنار امامزادس شاید کمتر بهم گیر بدن!! ولی می ترسیدم توی قبر رو نگاه کنم، بعد چند تا صلوات فرستادم و رفتم جلو، نصفه کنده شده بود. صدای آب هم میومد.حتی سر قیمت هم به توافق رسیدیم!

الان که دارم مینویسم مثل یه فیلم زنده جلوی چشمامِ! تمام صحنه هاش!! موهای تنم دوباره سیخ شده.

گاهی به مرگ فکر می کنم. تا چند وقت پیش اصلاً نمی ترسیدم. نمی دونم بچه بودم حالیم نبود یا خیالم از اعمالم راحت بود ولی چند وقته به مرگ که فکر می کنم می ترسم. اصلاً دیگه به خودم اطمینان ندارم. این خیلی بده. تو مکه هم که بودیم از مرگ نمی ترسیدم! شاید به خاطر اینه که میگن گناهای آدم بخشیده میشه. به هر حال اینجا با این هم مشغولیت هایی که آدم واسه خودش درست میکنه دیگه فرصت نمی کنه حتی به خدا اونقدر فکر کنه دیگه چه برسه به مرگ!! مگه یه همچین چیزایی آدم رو یه تکون بده و یاد خودش و کاراش بندازه.

صبح که از خواب پا شدم صدقه دادم. نه که حالا خیلی جون دوست باشم ولی مامانم همیشه میگه هر وقت خوابای این مدلی میبینی صدقه بده. تازه مامانم میگه یعنی عمرُ زیاد می کنه. بیخیال بابا! با اینکه از مرگ میترسم ولی از عمر زیاد کردن بعد مردن بیشتر میترسم!!!

به نظرتون چه جوری میشه تعبیرش کرد؟! یعنی رفتنیم؟!!!


بعد التحریر: الان که داشتم یه دور از روش میخوندم که غلط خاصی نداشته باشه دختر خالم زنگ زد گفت خواب دیده مامانم رفته امام رضا! مردم چه خوابایی میبینن من چه خوابایی میبینم!! از خواب دیدنم شانس نیاوردیم!!!!

No comments: