جشنواره وبلاگ و نشریات الکترونیکی
دیروز با امیر و لیلا خانم رفتیم جشنواره. در قدم اول باغ با صفا و پرگل و بلبل ساختمان وزارت خارجه خود نمایی می کرد. من قبلا زیاد اینجا آمده بودم ولی کمتر پیش آمده بود که به این آسونی و بدون سین جین کردن تونسته باشم برم تو.
بعد از باغ باصفا و نگاه های سنگین مسئول حراست که دم در سالن ایستاده بود و سالن شیک وزارت خارجه، حضور پر رنگ آدم های رنگ رنگ چشم آدم رو می زد. خوب ما زیاد عادت نداریم دیگه!!!
اول از همه یه نگاه سریع به غرفه های نشریات الکترونیکی و آدم هاشون می اندازم! خیلی هاشون رونمی شناسم. کاپوچینو، 7 سنگ و قاصدک رو از قبل می خوندم، شاتوت رو هم یکی دوبار تو سایتش رفته بودم، ولی بقیه رو، فوقش اسمشون رو شنیده بودم:سخن، چغوک، تکاپو و ... .
ولی نشریه لوح کو؟! نسل 3 چی؟! مگه اینها نشریه الکترونیکی نیستند؟ چرا نیامدند؟! چرا همیشه بچه مذهبی ها میدون رو خالی می کنند، چرا ما که می ریم اونجا و یه ته ریشی داریم و یه خانم چادری همراهمون هست باید متفاوت جلوه کنیم که ازمون عکس بیاندازند؟! چرا اصلا محیط اینترنت باید دست یه تیپ آدم های خاص باشه. خاص رو میفهمید دیگه؟! نمی گم آنها نباید باشند و ما باید باشیم ها! نه نه! از ما و اونها کردن بدم می یاد. همه انسانیم و حقوق مساوی داریم! می گم چرا ما تا می بینیم یه سری آدم که هم تیپ و همفکر ما نیستند یه جا جمع شدند فورا وا می دیم و می گیم نه دیگه اونجا مخصوص آنهاست و دیگه جای ما نیست!!! چرا؟! چرا نمی تونیم با هم یه جا باشیم؟ آهای بچه مذهبی ها، بدونین اگه یکی که هیچی از نت و وبلاگ نمی دونه، یه روز آمد و یه بهانه توهین به مقدسات و نشر افکار ضد دینی و ضد انقلابی در وبلاگ ها و نشریات الکترونیکی رو بست تقصیر شماست...
خوب برگردیم سر کار خودمون بابا...
آره، یه سری از بازیگرها هم آمده بودند، سیامک انصاری رو که من تا دیدم یاد کورش افتادم و پقی زدم زیر خنده، همین طور، سحر ولدبیگی، زن بامشاد رو، نیما فلاح هم که دقیقا عین تو فیلماش بود، در حال لق خوردن!!! ولی تنها کسی بود که تا بهش گفتم می [وام عکس بگیرم تحویل گرفت و جوابم رو داد. چند نفر دیگه هم بودند که اسم هاشون رو یادم نمی یاد!!
یه آقایی هم آمده بود همچین با ریش و کت و شلوار و رسمی خلاصه، که مسئولین غرفه ها تحویلش می گرفتند و بهش لبخند ملیح می زدند ولی من آخر نفهمیدم که ایشون کی بودند.
نون سنگک غرفه 7سنگی ها خیلی تو چشم می زد. یه هفت سنگ و توپ ماهوتی و یه تیکه نون سنگک کنارش، ورودی غرفه شون گذاشته بودند که تا آمدم عکس بگیرم، از شانس ما باتری دوربین امیر تموم شد.
یکی از غرفه ها هم تعطیل بود و فقط روی میز جلو غرفه یه سری کاغذ و معرفی نامه ریخته بود. شرمنده اسم غرفه رو هم یادم رفت!!!
جالب اینحا بود که کسی به کامپیوترهای غرفه ها که سایت نشریه رو نمایش می داد کاری نداشت!! این امیر خان ما هم انگار دلش می خواست یه خورده با این کامپیوتره ور بره و سایت نشریه رو یه خورده زیر و رو کنه، ولی انگار به همون علت مطروحه روش نمی شد!!
ولی حامیان جشنواره خیلی بی انصافی کردن ها!! هیچی به ما نداند بخوریم. یه آبسرد کن هم اونجا بود که فکر کنم برای خود وزارت خونه بود بود، چون نمونه اش رو تویه ساختمان دیگه همون مجموعه دیده بودم! خلاصه گشنه و نه خدا رو شکر تشنه برگشتیم.
هیچ کدوم از کارگاه ها رو هم شرکت نکردیم.
از همه جالب تر دیدن وبلاگ نویس ها بود. اول از همه باید از اورکات تشکر کنیم که به ملت بلاگر این اجازه و جرات رو داد که اسم و رسم و عکس خودشون رو اعلام کنند و هی دیگه لازم نباشه ما بریم جلو و بگیم ببخشید شما "بلاگر هستید، اسم بلاگتون چیه، آهان بله" و لبخند ملیح بزنیم وهی سرخ و سفید بشیم!!!
یه مشکلی که برای من بوجود آمد این بود که، من نوعی به عنوان یک وبلاگ نویس که وبلاگ ادبی و شعری نمی نویسم که بتونم در بخش مسابقه شرکت کنم، نمی دونستم که تو جشنواره وبلاگ چه باید بکنم!!!!
یه سری عکس هم انداختیم، با دوربین امیر، می تونید این زیر ببینید، البته اینها یه مقدار ویرایش شده است اونهایی که تو متن بود ویرایش نشده بودند: (پدرم در آمد تا تونستم با این hello کار کنم)
محل غرفه نشریات
نشریه داخلی جشنواره
نیما فلاح در غرفه سی نت مگ
سیامک انصاری در غرفه کلاغ
سحر ولد بیگی دم در
غرفه هفت سنگ
شاتوتی ها
این هم کاپوچینو
No comments:
Post a Comment