Saturday, February 3, 2007

ای بسوزه پدر این خود سانسوری!

یه حرف هایی می خوام بزنم که خوراک اینجاست! اما نمیتونم بگم! چون که هی فکر می کنم اگه فلانی بخونه چی؟ اگه بهمانی بخونه؟ اینه که پشیمون می شم!

میای از فیلم بنویسی ، ملت میگن:" اینقدر وقتتو تلف نکن پای فیلم" دیگه خبر ندارن که من زندگی ها کردم با فیلم... ( یادش به خیر یه زمانی روزی 3 تا فیلم میدیدم! چندین دفعه هم چهار تا!)

میای از موسیقی جات بنویسی، ملت میگن :" ما چیزی حالیمون نمیشه از اینا! دوسم نداریم!" یعنی که تو هم سکوت لطفا!

اینطوری... ( اینا رو نوشتم چون راجع به یکی از این دو تا اومدم بنویسم بعد داغ دلم تازه شد!)

یه سری حرف های دیگه است که اصلا از ترس "فیل"ی که "تر" زده به اینترنت! نمی شود زد!

یه سری حرف ها هم هست که حسی که دارم در موردشون مثل آدمیه که یه راز مهم زندگیشو برای یکی تعریف کنه بعد طرف هی بر بر نگاه کنه کله تکون بده وسطش هم با یکی دیگه حرف بزنه!(آدم این حس بهش دست میده که: آی کره بز! این تا چند لحظه پیش یه راز بود! تو نه تنها به گند کشیدیش بلکه دیگه راز هم نیست! ای بمیری!)

خلاصه...

هوا دوده! تهران همش ترافیک داره... من خوبم .... تو چطوری؟...بله... جلو سینما فرهنگ سگ میزنه گربه می رقصه!..ملالی نیست به جز دوری شما!

No comments: