Friday, July 29, 2005

Farewell

خوب، این پست رو دارم در آخرین ساعتهایی که ایران هستیم مینویسم. هنوز نرفته یه حس خیلی خوبی دارم، حتی همین خداحافظی هاشم یه جوری با بقیه خدافظی ها فرق داره بعضی ها خندون بعضی ها هم گریون. خلاصه خدا نصیب همتون بکنه چون من خیلی بلد نیستم احساسم رو توضیح بدم. فکر می کنم چیزهایی که لازم بود رو خواهرجان به سمع و یا همون بهتره بگم نظرتون رسوند فقط یک نکته مغفول! موند که بنده عرض میکنم:
آقا! جون شما و جون این وبلاگ. ما که داریم میریم، اکسیژن بانو هم که تا 2-3 روز دیگه به ما ملحق میشه، یعنی یه جورایی بانوان این وبلاگ پر! جای لیموترش که پر شدنی نیست اما حالا جای ماها رو پر کنید بقیه اش پیش کش!
خوانندگان عزیز و محترم و احیاناً کامنت گذار، روی سخنم با شما هم هست! رفرش بفرمایید که در نسخ قدیم روزی 3 بار بسیار توصیه شده است و روزی 5 بار خیلی تا خوب تر است باشد که روزی حداقل! 100 ویزیت را داشته باشیم. باری تعالی 1 در دنیا 100 در عقبی شما را اجر دهاد! آقا شما که دارین میاین، کامنت هم بگذارین!!! مثلاً یهو 100 تا کامنت. :D
راستی! دیگه سفارش نکنم ها، چند وقت یک بار هم پینگ کنید کار نداشته باشین که آپ شده یا نه، پای من. بعد مثل اون یارو بود که هی الکی می گفت اینجا حلوا میدن، ملت میدوییدن برن حلوا بگیرن کم کم خودشم باورش شد راه افتاد اونوری می گفت نکنه واقعاً حلوا میدن! شما هم همونطور، هی پینگ کنید بعد فکر کنید جدی جدی آپ شده! (;