Monday, April 25, 2005

سرباز

این شعر را بهر آن که اکنون در میانه راه پر پیچ و خمیست که طی آن دو سال از عمرش را صرف خواهد کرد کامل تر کردم:
آخ که دلم تنگ براش / یه وقتی پاهاش نبینه خراش / خدا به همراش / خدا به همراش
یه دستش میدن تفنگ و کُلاش / بدست دیگش یه کاسه ی آش / خدا به همراش / خدا به همراش!
سرگرمیش میشه جوراب پاهاش / شام و ناهارش عدسی و ماش / خدا به همراش / خدا به همراش!
مونسش میشه پوتین پاهاش / بدبختیش میشه لباس کوتاش / خدا به همراش / خدا به همراش!
اونجا که میره چه گرمه هواش/ چقده سخته به جون داداش/ خدا به همراش / خدا به همراش!

No comments: