Saturday, March 5, 2005

412

1. هفته پیش رفتم تو یک مغازه، بدجور نقره داغم کرد، آخه بعد از اینکه بین 100 تا یکیشو انتخاب کردی هر چقدر هم که با شنیدن قیمت برق از چشمات بپره یه جورایی سخته بگی نمی خوام!!
2. یه همسایه داریم تا چند سال پیش از انارها و خرمالوهای درختاشون بی نصیب نبودیم. بچه تر هم که بودیم همیشه توپ بدمینتون یا توپ ماهوتی یا توپ پلاستیکیمون که میافتاد تو حیاطشون من از تو حیاط خودمون از میله های تراس بالا می رفتم بعد میشستم رو دیوارشون و یه کم با احتیاط داد می زدم: ببخشید کسی خونه نیست؟ همیشه از تصور اینکه موقع نشستن رو دیوار پرت شم پایین موهای تنم سیخ میشد، ولی نمیشد کاریش کرد یه جورایی کل بود دیگه، مثلاً ادعام این بود که نمی ترسم! خوب از مرحله پرت نشیم: وقتی کسی نمیومد انگار تازه شیر میشدم، با تمام قوا از ته حنجره داد می زدم: یکی بیاد توپ مارو بده! یادش بخیر حیاطشون از اون بالا چه منظره خوشگلی داشت، با یه درخت انار که شاخه هاش تو خونه ما هم میومد. امروز دیدم همش رو از ریشه کندن و سوزوندن! می خوان خراب کنن دوباره بسازن ( بسازن؟) ...
3. راستی بالاخره ما هم پِت دار شدیم! فقط من نمی فهمم این موجود دو پلک خواب آلو که مونا حتی می ترسه بهش دست بزنه رو، چه به پت بودن! بابا پت هم پت های قدیم!! حالا صاحبش اگه وقت کنه چیزی بنویسه فکر کنم پست بعدیش راجع به پتش باشه.

پ.ن: من چرا نمی تونم کامنت پرشین بلاگی ها رو باز کنم؟ همش یک صفحه ارور باز میشه عوض کامنت! حالا اشکال از فرستنده است یا گیرنده؟

No comments: