Tuesday, February 8, 2005

دیروز به روایت من

1. دیروز عجب مفت خوریی بود!
2. تو خیابون از این گشتیا بود از دور به ما اشاره کرد، رنگ جفتمون پرید، شیشه رو کشیدم پایین، 4 تا شکلات بهمون داد توشون هم نوشته بود " دهه فجر مبارک باد"
3. آقاهه از تو ماشینش هی بر می گشت ما رو نگاه می کرد! منم به خودمون گرفتم برگشتم دیدم " حسین چنگی" ه ! نگو داشته همه رو نگاه می کرده آشنا ببیننش.
4. آقاهه از تو ماشینش هی برمی گشت ما رو نگاه می کرد! این دفعه دیگه با خودمون بود، بالاخره بعد از کلی بال بال زدن موفق شد بهمون بگه " خیلی بد رانندگی می کنید" !
5. ماشین تو بد ستمی گیریپاژ کرده بود، پیاده شدم یه چند متری هلش دادم!!! به حق کارای نکرده !
6. ولی عجب برفی بودا، به روایتی از 13 رجب سال 72 همچین برفی نیومده بوده، چاخان و دروغش پای راوی :D

پ. ن: این شعارِ خدایی منو کشته: " در راه دین و قرآن، میمیرم، ای خواهر عزیزم" ...

No comments: