نقاب
" هر کسی هستی یه دفعه / قد بکش از پشت نقاب / از رو نوشته حرف نزن / رها شده از پیله خواب / نقش یک دریچه رو ، رو میله قفس بکش / برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش/"
چند وقته حس می کنم این آهنگ خیلی خیلی به واقعیت نزدیک شده . طوری که به نظرم میاد تمام آدمها پشت نقابهایی که خودشون از خودشون ساختن قایم شدن . شاید هم پشت نقابهایی که دیگران برای اونا ساختن.
" کاشکی می شد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس / تنها برای یک نگاه حتی برای یک نفس/ تا کی به جای خود ما نقاب ما حرف بزنه / تا کی سکوت و رج زدن نقش نمایش منه؟"
البته من خودم به قول معروف چون خیلی رو بازی می کنم فکر نمیکنم نقاب خاصی داشته باشم! ولی ای کاش بتونم واقعی ترین واقعیت خودم رو به همه نشون بدم . اگه هم تا حالا نقابی در کار بوده از این به بعد نیست!
اونهایی که من رو میشناسن شاید فکر کنن که من شاید یه آدم بی خیال هستم یا یه کسی که به قول معروف هنوز بچه اس!
خوب بذار فکر کنن
من همین هستم که هستم! من طه هستم ، از طه بودن هم فعلا که لذت می برم. حداقل یه نقاب کمرنگ تری نسبت به بقیه دارم! دوست هم ندارم پشت نقاب باشم.
" می خوام همین ترانه رو / رو صحنه فریاد بزنم / نقابمو پاره کنم / جای خودم داد بزنم"
در ضمن از اونایی که حرفهای بقیه رو قرقره می کنن و حتی یک کلمه اش رو هم نه می فهمن و نه باور دارن شدیدا متنفرم و حالمو به هم می زنن! (حالا ربط این قسمت به بقیه مطلب بماند!)
No comments:
Post a Comment