Barbecue
انقدر حرف پيك نيك و گردش و اين جور چيزها رو زدين ولي نرفتين، خوب آدم ديگه، ما هم هوايي شديم جمعه اي رفتيم دماوند. آقا جاتون خالي بدجور خوش گذشت ( البته جاي همتون كه نه دو تا از بلاگرهاي عزيز هم تشريف داشتن.)
اولين كاري كه كردم اين بود كه از كسوت يه خانم با كلاس و اتو كشيده خارج شده خواستم از درخت بالا برم، البته تلاش مذبوحانه من به نتيجه اي نرسيد. دو دقيقه بعدش سرمون رو چرخونديم ديديم بعله، باباي بنده بالاي درخت تشريف دارن، مشغول خوردن گيلاس!
بعد از ناهار هم زير درخت ها دراز كشيديم، جالبيش اينجا بود كه باران نعمت بود ماشاءالله، همين جور توت از درخت ميفتاد كه اگه يه كم دقت مي كردي صاف ميفتاد تو دهنت كه ما را بهشت يادآور شد.
تو بهشتمون يه دست بدمينتون خفن هم زديم كه كت و كول بنده هنوز دردناكِ. آخر سر هم كه لب رودخونه...
البته چيليك چيليك هم عكس گرفتيم كه خوب آماده نيست.
به هر حال خيلي خوش گذشت، تا شما باشيد هوس چيزي رو به دل آدم نندازيد!
No comments:
Post a Comment